متلاطم، گزنده و خیره کننده.
اولین رمان طنز واقعا ممتاز قرن.
رمانی بی باکانه و بسیار برنده.
اگرچه من یک کشاورز سیاه پوست عزادار و نسبتا فقیر بودم که در ایستگاه پلیسی نشسته بودم که فقط از پولدارهای سفیدپوست و ستاره های جهانی سینما حمایت می کرد، نه از رنگین پوست هایی مثل من؛ اما حتی قطره ای اشک نریختم. فکر می کردم که مرگ او یک حقه بود؛ یک حقه ی دیگر در ادامه ی برنامه های پیچیده ای که او برای تربیت من داشت، برای اینکه یاد بگیرم سیاه پوست ها چه محدودیت هایی دارند، برای اینکه به من الهام ببخشد که خودم دست به کار شوم.
مشکل تاریخ همین است، ما دوست داریم فکر کنیم که تاریخ یک کتاب است. کتابی که می توانیم صفحاتش را ورق بزنیم و از آن بگذریم. اما تاریخ کاغذی نیست که رویش چیزی چاپ شده باشد. تاریخ حافظه است و حافظه زمان است و احساسات و ترانه ها. تاریخ همان چیزهایی است که در ذهن شما می مانند.
سه قانون اساسی فیزیک محله های یهودی نشین این ها هستند: کاکاسیاه های وحشی جلو چشمت همیشه همین طور می مانند؛ خورشید هر جای آسمان هم که باشد، آن ها همیشه از اصطلاحات مزخرفی برای گفتن زمان استفاده می کنند، مثل نیم ساعت بعد از باسن یک میمون و یک ربع مانده به بیضه هایش؛ و قانون سوم این است که هر وقت عشقت را با گلوله کشته باشند، تو که در نیمه ی سال سوم کالجت هستی، ناچار در یک تعطیلات زمستانی به خانه برمی گردی، اسبت را برای یک سواری عصرگاهی کوچک بیرون می بری و با پدرت به میعادگاهی برای ملاقات با روشنفکران دام دام دونات -یا همان اتاق فکر محلی- می روی.
جایزه ی بوکر از سال 1969 پایه گذاری شده و از همان آغاز، رسالت خود را معرفی و ترویج بهترین آثار داستانی در قالب رمان قرار داده است.
من نتونستم با کتاب ارتباط بگیرم و نصفه رها کردمش