دستاوردی فراموش نشدنی و بلندپروازانه.
روایت شده با صدایی مسحورکننده.
رمانی غیرمرسوم اما تأثیرگذار.
تصور می کرد می شود زندگی جدیدی بدون در نظر گرفتن و فکر کردن به گذشته ساخت. فکر می کرد می تواند گذشته را به راحتی پشت سر بگذارد و همه چیز را فراموش کند. حالا دیگر گذشته اش نمایان شده و همه چیز را درباره اش می دانستند.
چیزهایی که می شنید، باعث شده بود مدتی خودش را مقصر بداند که لابد همیشه کاری انجام می داده و او را تحریک به چنینی رفتار خشنی می کرده و شاید او ذاتا مرد خوبی بوده است. تنها چیزی که از آن اطمینان داشت، این بود که همیشه مجبور بود کاری بکند تا خودش و بچه ها را از توفان خشم او محافظت کند.
«روهان» پرسیده بود چرا قبلا از او شکایت نکرده. آن روزها «روهان» دوازده ساله بود ولی به نظر می رسید متوجه همه آن اتفاق ها بوده. مادرش گفته بود او پدرشان است و دوستشان دارد، فقط سر کار مشکلی پیش آمده و خیلی زود همه چیز رو به راه خواهد شد. «روهان» رفت و برگه اطلاعاتی راجع به خشونت خانگی و درخواست کمک پر کرد.
سلام-لطفا کتاب مواعظی درباره سفـر پیدایش را موجود کنید