«سالومه» یک تراژدی فوق العاده بحث برانگیز از اسکار وایلد است. نسخه اصلی نمایشنامه 1891 به زبان فرانسه منتشر شده بود. سه سال بعد یک ترجمه انگلیسی از آن منتشر شد.
این نمایشنامه در واقع تلاش برای اغوا کردن جوکانان (جان باپتیست) توسط سالومه ، دختر خوانده هیرودیس آنتیپاس را به تصویر می کشد.
از آنجا که نمایشنامه شخصیت های کتاب مقدس را نشان می داد ، در بریتانیا ممنوع شد و تا سال 1931 در آنجا به صورت عمومی اجرا نشد. این نمایشنامه در آلمان محبوب شد و متن وایلد توسط آهنگساز ریچارد اشتراوس به یک قطعه موسیقیایی تبدیل شد. اپرای سالومه اش در سال 1905 ، موفقیت بین المللی آن باعث شد بازی اصلی وایلد تحت الشعاع قرار گیرد. فیلم و اقتباس های دیگری از این نمایش ساخته شده است.
هنگامی که وایلد نوشتن سالومه را در اواخر سال 1891 آغاز کرد ، او به عنوان نویسنده و منتقد شناخته می شد ، اما هنوز به عنوان نمایشنامه نویس شناخته نشده بود.
وایلد نمایشنامه را هنگام اقامت در پاریس نوشت و سال بعد برای مصاحبه کننده توضیح داد که چرا آن را به زبان فرانسه نوشته است:
من یک ساز دارم که می دانم می توانم آن را فرمان دهم ، و آن زبان انگلیسی است. ساز دیگری نیز وجود داشت که تمام عمر به آن گوش می دادم ، و می خواستم یکبار این ساز جدید را لمس کنم تا ببینم آیا می توانم چیز زیبایی از آن بسازم یا نه. این نمایشنامه شش ماه پیش در پاریس نوشته شد ، جایی که آن را برای برخی از شاعران جوان خواندم ، که آن را بسیار تحسین کردند...
تصاویر زنان عریان نقاشی شده اند، نقاشی هایی که سبب شرم و یا تبسم مردان می شوند. اما او که یک لرد بود به نظر می رسید هیچ اعتنایی به آن ها نمی کند. بیانکا: از کجا می دانی او یک لرد است؟ ماریا: از کجا می دانم در آسمان خدایی هست؟ از آن جا که فرشتگان حتما سروری دارند، به همین دلیل هم همه ی مردم به این لرد جوان تعظیم می کردند، تا سنگ فرش مرمر خم می شدند و کلاه شان را که با پر تزیین شده بود از سر برمی داشتند. از آن جا که به نظر می رسید فکر می کرد من هم جزء همان مردم هستم و احتمالا شما دیگر هرگز او را نخواهید دید، پس با اطمینان به من گفت: « خانم، پس بانوی شما کیف چهل هزار کرونی را برمی گرداند، نظر او پنجاه هزار کرون است؟ بیا و قیمت را بگو، می خواهم دل او را به دست بیاورم. » بیانکا: چه، چهل هزار کرون داخل کیف بود؟ ماریا: کیف سنگین بود، می دانم همه ی آن ها طلا بودند. بیانکا: باید خودش باشد، هیچ کس دیگر نمی تواند این قدر پول بدهد. ماریا: خودش است، او سرورم گیدو است، گیدو باردی. بیانکا: به او چه گفتی؟
ماریا: آرام، آرام. فقط می خواستم نشان بدهم که چه طور لبخند زدم، وقتی گفتم لرد جوان است. او هم خوشش آمد. چون گفت: « خوب، از قول من به او بگویید اگر امشب برای ادای احترام به ملاقات بانوی دوست داشتنی مان بیایم، مرا به حضور می پذیرند؟ » و من گفتم: « آری. » او گفت: « پس بگو می آیم و اگر هیچ مشکلی نبود وقتی من از پایین می گذرم هدیه ای و یا چیزی را که خیلی دوست دارد برایم پایین بیندازد، اگر هم وقتی من از پایین می گذرم شوهرش آن جا باشد، از ایوان به پایین نگاه کند! پس اگر او به پایین نگاه کند یعنی شوهرش آن جاست. »
در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
آثاری که شروع کننده ی مسیرهای حرفه ایِ درخشانی بودند و در برخی موارد، یک شَبه خالق خود را به شهرت رسانده اند.
نمایشنامه های انتخاب شده در این مطلب، بهترین ها برای ورود به این دنیا هستند
دو نیرو در دنیا وجود دارد؛ یکی شمشیر است و دیگری قلم. نیروی سومی نیز هست که از آن دو قدرتمندتر است: نیروی زنان.
دوستان این کتاب رو نخرید .. داخلش رباعیات خیام هست!
خداوند همه بیماران عقلی را شفا دهد
این کتاب نمایشنامه ای بر اساس یکی از قصص انجیله که در اون انتقام سالومه دختر هیرودیاس از یحیی پیامبر ( یحیی تعمید دهنده) رو به شکل عاشقانه ای عنوان کرده و این قسمتی از متنها اصلاً مربوط به این نمایشنامه نیست.
من این کتاب رو خوندم و این قسمتی از متنها اصلاً متعلق به این کتاب نیست! فکر میکنم اشتباه قید شده