کتاب ماهیگیر و روحش

Complete Fairy Tales of Oscar Wilde
و داستان های دیگر
کد کتاب : 9627
مترجم :
شابک : 978-0000516169
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 360
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 1891
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب ماهیگیر و روحش اثر اسکار وایلد

همانطور که خود « اسکار وایلد » توضیح میدهد ، این داستانهای افسانه ای که در کنار تصاویر اصلی در کتاب « ماهیگیر و روحش » تداعی گرانه آنها منتشر شده است ، "بخشی برای کودکان و بخشی دیگر برای کسانی که توانایی های شگفتی و شادی کودکانه را حفظ کرده اند" نوشته شده اند.
« ماهیگیر و روحش » قصه های نفیس و مهیج زیبایی واقعی ، عشق فداکارانه ، سخاوت ، وفاداری ، شوخ طبعی درخشان و زیبایی شناسی اخلاقی را جمع آوری می کند ، مانند "تولد کودک" ، "غول خودخواه" ، "بلبل و گل سرخ" و " شاهزاده مبارک "، در میان دیگران.
شما را به سرزمین هایی که داستانها در آن قرار دارد میبرد. و از لحظه لحظه آن لذت میبرید.
« ماهیگیر و روحش » را باید همیشه در قفسه کتاب خانه خود داشته باشید.
زیرا مجموعه کاملی از داستانهای قبل از خواب است. که آرامش را به شما هدیه میکند.
با تشکر از «اسکار وایلد » که نبوغ خود را با دنیا به اشتراک گذاشت!

به راستی که مثال کامل زیبایی شناختی است و در پایان نشان می دهد که چگونه «اسکار وایلد » پیوند بین زیبایی شناسان و نماد گرایان بوده است. داستان تمثیلی زیبا.
پیام های اساسی واقعا عمیقی هستند. خود داستان ها خشونت آمیز نیستند اما رنج و مرگ وجود در این کتاب وجود دارد.اینها انواع داستانی است که برای همیشه به شما می چسبد و شخصیت شما را شکل می دهد.

کتاب ماهیگیر و روحش

اسکار وایلد
اسکار فینگل ا. فلاهرتی ویلز وایلد که به نام هنری اسکار وایلد معروف است، زاده ی ۱۶ اکتبر ۱۸۵۴ و درگذشته ی ۳۰ نوامبر ۱۹۰۰، شاعر، داستان نویس، نمایشنامه نویس و نویسنده ی ایرلندی داستان های کوتاه بود.اسکار وایلد در شهر دوبلین ایرلند متولد شد. پدرش سر ویلیام وایلد مردی فرهنگ دوست بود و به پیشه ی چشم پزشکی اشتغال داشت. او بعدها به مقام چشم پزشک مخصوص ملکه نیز نایل شد و یکی از عتیقه شناسان برجسته ی ایرلند بود. مادرش جین وایلد با نام مستعار اسپرانزا، شاعر سرشناس و مترجم آثار الکساندر دوما و لامارتین ...
قسمت هایی از کتاب ماهیگیر و روحش (لذت متن)
دوشس که دیگر همه چیز را فهمیده و خیالش راحت شده بود گفت «آها... گمانم ایشون فال بینه و بخت و اقبال رو پیشگویی میکنه.» | لیدی ویندرمیر پاسخ داد: «بدبختی و بداقبالی رو هم پیشگویی می کنه، کمی و زیادیش روهم میگه. مثلا سال آینده خطر بزرگی در خشکی و دریا من رو تهدید می کند، در نتیجه باید برم توی بالون زندگی کنم و هر غروب خوراکم رو با سبد از زمین بکشم بالا. همهی اینها نوشته شده، نمی دونم کجا! یا سرانگشت کوچکهم، یا کف دستم، یادم رفته کدام یکی «اما گلادیس عزیزم، این که ستیز با سرنوشته.»

«دوشس گرامی من، اگرسرنوشت خوب باشه که انسان باهاش به ستیز برنمی خیزه. من که تصور می کنم ماهی یک بار کف بینی برای هرکس لازمه تا متوجه باشه چه باید بکنه. گرچه انسان مطابق معمول کارهای خودش رو انجام میده، اما آگاهی از این که چه ممکنه اتفاق بیفته، خودش کیفی داره. خب، حالا اگر کسی نره و فورا آقای پاجرز رو نیاره خودم مجبورم جوان خوش چهره و بلند بالایی که نزدیک ایستاده و از شنیدن آن گفت وگو به وجد آمده بود، گفت: «اجازه بدید من برم دنبالش، لیدی ویندر میر»