کتابی مستحکم، دوست داشتنی و احساس برانگیز.
هم طنز آمیز و هم حزن انگیز.
این داستان، به شکل شگفت انگیزی الهام بخش است.
برادر کوانگ با فریادهای شادی به خانه برمی گردد. او موفق شده ماشینی را تعمیر کند که هیچ کس از عهده اش بر نمی آمده. از حالا به بعد فقط قرار است موتور ماشین ها را تعمیر کند. مادر از شدت خنده گریه می کند. من دهن کجی می کنم. پس کسی قرار است نوبت من برسد؟
حال من ده ساله ام، و دارم یاد می گیرم چطور بافتنی ها را تزئین کنم، کسرهای ریاضی را به درصد حساب کنم، از درخت پاپایای خودم مراقبت کنم تا میوه های زیادی بدهد.
اما دیشب دهن کجی کردم چون مادر اصرار کرد که تنها یکی از برادرهایم حق دارد صبح زودتر بیدار شود و خانه مان را برکت دهد چون فقط قدم مردها خوش شانسی می آورد. گره ای کهنه و خشمگین راه گلویم را بست.
داستان ها نقشی مهم و حیاتی در رشد و پیشرفت کودکان دارند. کتاب هایی که می خوانند و شخصیت هایی که از طریق ادبیات با آن ها آشنا می شوند، می توانند به دوستانشان تبدیل شوند.
می توان گفت که هدف اصلی این ژانر، «زندگی بخشیدن به تاریخ» از طریق ساختن داستان هایی درباره ی گذشته یا یک دوره ی تاریخی خاص است.
چیزی که بیشتر از همه دوست داشتم لحن ساده و در عین حال شیرین "ها" بود. انگار دوستت داره خاطراتش رو میگه. اینکه کتاب به صورت شعر نوشته شده بود جالب بود.
من این کتاب رو خوندم...خیلی کتاب خوبیه و داستان قشنی هم داره