کتاب سه کتاب

Three books
شامل «مول»، «دریا هنوز آرام است» و «بیهودگی»
کد کتاب : 37942
شابک : 978-9641651086
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 248
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 1962
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی سه کتاب اثر احمد محمود

اثر پیش رو تحت عنوان "سه کتاب"، شامل سه مجلد از آثار "احمد محمود" با عناوین "مول"، "دریا هنوز آرام است" و "بیهودگی" می باشد که هر کدام، یک مجموعه از داستان های کوتاه به قلم این نویسنده را در بردارند.
برای درک نوشته های "احمد محمود"، باید با اولین مجموعه داستان کوتاه او با عنوان "مول" شروع کنیم. مجموعه ای که او را به عنوان نویسنده ای متفکر و قوی معرفی کرد. "مول" داستان مرد مجنونی است که بچه ای سرراهی را یافته است. "کابوس" قصه ی ارباب مرفه ای است که خواب های آشفته ای از گذشته دارد. "سه ساعت دیگر" قصه ی دو مرد جوان در بیابان است که از بی آبی رو به موت هستند. یک جوان "مسافر" که در برف گیر کرده، یک کولی پیر در حال مرگ که داستانش پر از "حسرت" است و دو پسر دهاتی در "کهیار" که هر دو عاشق یک دختر شده اند، از دیگر داستان های مجموعه ی "مول" هستند و علاوه بر آن دو داستان "انتر تریاکی" و "مامور اجرا" نیز در این قسمت آمده است.
داستان های مجموعه ی "بیهودگی" و "دریا هنوز آرام است" نیز سرشار از مشاهدات تیزبینانه ای پیرامون مشاغل و زندگی معمولی مردم هستند. "دریا هنوز آرام است" قصه ی یک پسرک یتیم است که برای یافتن کار، عازم غربت می شود و "معبد" قصه ی مردی است که شش سال در غم رفتن معشوقش به سر می برد. در این مجموعه دو داستان دیگر با عنوان "یک چتول عرق" و "بود و نبود" نیز وجود دارد.
در مجموعه ی "بیهودگی" علاوه بر داستانی به همین نام که به بازگشت همسر یک مرد بعد از سال ها می پردازد، داستانی به نام "آلاچیق" از زندگی یک قهوه چی و دخترش و "تکرار" که قصه ی چند هم سلولی و تفکرات آن هاست، آورده شده است.

کتاب سه کتاب

احمد محمود
احمد محمود در ۴ دی ۱۳۱۰ در شهر اهواز از پدر و مادری دزفولی الاصل به دنیا آمد و شاید به همین دلیل بیشتر خود را دزفولی می‌دانست. در برخی از آثارش چون همسایه‌ها و مدار صفر درجه واژه‌ها و جملاتی به گویش دزفولی به چشم می‌خورد و نیز شخصیت «نعمت» در داستان «غریبه‌ها و پسرک بومی» از کتابی به همین نام نیز از یکی از اهالی دزفول به نام نعمت علائی گرفته شده‌که حول‌وحوش سال ۱۳۲۳ در دزفول به دست افراد ناشناسی ترور می‌شود. پدر احمد محمود در سال...
قسمت هایی از سه کتاب (لذت متن)
هوا تاریک و روشن بود که رسید. به سادگی حساب کرد « صبحانه میخورم، بعد حرکت میکنم. دو ساعت بیشتر راه نیست، ساعت ده اونجا هستم و...، ولی حسابش درست نبود و این را وقتی دانست که سوزنبان بهش گفت: « راه بند شده، دو روزه که ماشینها پشت گردنه خوابیدن، از پریروز صبح تا نیمساعت پیش یکریز برف اومده و گردنه را بسته. » قیافه اش توهم رفت، ناراحت شد، توی دلش گفت « من میدونستم، میدونستم که همه جا بد میارم. اصلا من روز سیزده صفر بخشت افتادم... » قطار دور شده بود، توی مه غلیظی فرو رفته بود و دیگر صدایش هم شنیده نمی شد... یقه پالتو مشکی ضخیم خود را بالا کشید و به راه افتاد. برف ها زیر پایش غژ و غژ صدا می داد. از پل چوبی معلق کم عرضی که روی رود کم عمق یخ بسته ای کشیده شده بود گذشت. آن طرف پل کنار یک کیوسک تخته ای که پشت شیشه هایش چند مجله رنگ و رو رفته آویزان بود لنگه های در قهوه خانه ای، مثل دهان مرده ای که تمام زندگیش با ناامیدی گذشته باشد، نیمه باز بود و از لایشان یک نوار پهن روشنائی کم رنگ، روی برف کوچه افتاده بود. وقتی در قهوه خانه رسید باد سختی از روی برف برخاست و شلاقکش به گونه هایش زد. باعجله رفت تو. قهوه چی تازه چوب توی بخاری فرنگی انداخته بود و حالا داشت سماور را آتش می کرد.