کتاب ته خیار

Tah-e Khiar
کد کتاب : 37960
شابک : 978-9641651109
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 221
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2014
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 19
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب ته خیار اثر هوشنگ مرادی کرمانی

کتاب "ته خیار" مجموعه ای است از داستان های کوتاه با مضمون اجتماعی از نویسنده ی محبوب کودک و نوجوان، "هوشنگ مرادی کرمانی" که همواره با نگارش طنز و قابل لمس خود، این مفاهیم اجتماعی را در کنار دغدغه های مخاطبین کودک و نوجوان خود به تصویر می کشد. ویژگی قلم "هوشنگ مرادی کرمانی" این است که داستان ها علاوه بر مخاطبین مدنظرش، توجه بزرگسالان را نیز به خود جلب می کنند و وجهه ی طنز داستان، برای هر خواننده ای در هر یک از گروه های سنی نامبرده شده، اوقات مفرحی را فراهم می کند.
مضامین اصلی که در این کتاب و طی سی داستان جذاب و مختلف به آن ها پرداخته شده، مواردی است که در عمق و مفهوم تلخ و تامل برانگیز است، اما نویسنده با زیرکی هرچه تمام تر، ریشخندی به این مسائل زده و طنز تلخ آن ها را در بستر ماجراهای سرگرم کننده به بار می نشاند. این مسائل عبارت اند از گذر عمر و پیری، مشکلات و سختی های زندگی، نداری، بی پولی و مرگ که برای هر انسان، امری ملموس به حساب می آیند اما شوخی و طنز با آن ها چندان راحت نبوده و نیاز به مهارت قابل توجهی در طنزپردازی دارد که خوشبختانه نویسنده ی دوست داشتنی معاصر، "هوشنگ مرادی کرمانی" از مهارت بالا و استعداد درخشانی در این زمینه برخوردار است. مجموعه ی داستان های کوتاه "ته خیار"، از زمان انتشار بارها مورد تجدید چاپ قرار گرفته که نشان دهنده ی استقبال بالای خوانندگان از این مجموعه است و بار دیگر ثابت می کند که قلم "هوشنگ مرادی کرمانی" می تواند با طیف وسیعی از مخاطبان ارتباط برقرار کند.

کتاب ته خیار

هوشنگ مرادی کرمانی
هوشنگ مرادی کرمانی (زاده ۱۶ شهریور ۱۳۲۳ در روستای سیرچ از توابع بخش شهداد کرمان) نویسنده معاصر ایرانی است. شهرت او به خاطر کتاب هایی است که برای کودکان و نوجوانان نوشته است.
قسمت هایی از کتاب ته خیار (لذت متن)
خوابش نمی برد. بلند شد. خیاری از میوه خوری روی میز برداشت. خواست پوست بکند و بخورد. خوب نمی دید. عینکش را زد، کارد را برداشت، سروته خیار را نگاه کرد. گل ریز و پژمرده ای به سر خیار چسبیده بود. به تابلویی که روی کمد بود نگاه کرد. هر وقت می خواست خیار بخود، آن را می دید و لبخند می زد. "زندگی به خیار می ماند، ته اش تلخ است" دوستش گفته بود از قضا سرش تلخ است. مردم اشتباه می کنند. سر و ته خیار را اشتباه می گیرند.سر خیار آن جایی است که زندگی خیار آغاز می شود. یعنی از میان گلی که به ساقه چسبیده به دنیا می آید و لبخند نمی زند. رشد می کند پیش می رود تا جایی که دیگرقدرت قد کشیدن ندارد. می ایستد و دیگر هیچ، یعنی تمام. پایان زندگی خیار و...