کتاب مشت بر پوست

Fist on hide
کد کتاب : 14806
شابک : 978-9647603898
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 102
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2007
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 17
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب مشت بر پوست اثر هوشنگ مرادی کرمانی

"مشت بر پوست" اثر تلخ و شیرین دیگری است از قصه گوی قهار ایرانی، "هوشنگ مرادی کرمانی"، که باز هم یکی از مهم ترین مسائل اجتماعی ایران را زیر ذره بین قصه می برد و با مهارت بی نظیر خود در داستان پردازی، این مساله ی تلخ را به شکل قصه ای خواندنی برای مخاطب بیان می کند.
جعفر یا آن طور که همه می شناسندش،"موشو"، پسر نوجوانی است از یک خانواده ی فقیر که مادرش در گورستان آب بر سر قبرها می ریزد و پدرش یک تنبک زن دوره گرد است. او به همراه پدرش در خیابان ها با تنبک و دست زدن در تلاش است تا زندگی را به نوعی سپری کند. او کم کم به این شغل دل می بندد و زمانی که پدرش از دنیا می رود، به تنبک زدن به عنوان شغل موردعلاقه ی خود روی می آورد. موشو از این کار بسیار لذت می برد؛ نواختن تنبک در خیابان برای مردم و امرار معاش از این راه برای او شغلی رضایت بخش است اما نگاه جامعه با نگاه شخصی او متفاوت است. بسیاری این کار را نوعی تکدی گری به حساب می آورند و زمانی که موشو تلاش می کند تا مسیر زندگی خود را تغییر دهد، همین اجتماع او را طرد می کند و به او می فهماند که کسی حاضر به کار دادن به یک تنبک زن نیست.
"هوشنگ مرادی کرمانی" در "مشت بر پوست" تصویری از فقر و محرومیت را علی الخصوص از زندگی یک کودک کار ارائه می دهد که علاوه بر مشکلات خاص خود آن ها، نگاه تبعیض آمیز اجتماع را نیز به تصویر کشیده و نقد می کند.

کتاب مشت بر پوست

هوشنگ مرادی کرمانی
هوشنگ مرادی کرمانی (زاده ۱۶ شهریور ۱۳۲۳ در روستای سیرچ از توابع بخش شهداد کرمان) نویسنده معاصر ایرانی است. شهرت او به خاطر کتاب هایی است که برای کودکان و نوجوانان نوشته است.
دسته بندی های کتاب مشت بر پوست
قسمت هایی از کتاب مشت بر پوست (لذت متن)
موشو پیشانی اش را میگذاشت روی کله ی پدر و می خوابید . به بوی گردن و چسباندن دماغش به خال سیاه و گوشتی پشت گوش پدر ، عادت کرده بود و همین جور به صداهای بازار ، همهمه ی مشتری ها و کاسب ها ، بیا و بروی باربرها و صدای جرق و جریق چرخ دستی هاشان عادت داشت . صدای زنگوله ی دوچرخه ها ، ناله و التماس گداها ، شعرخوانی درویش ها ، داد و فریاد دست فروش ها و دوغ و شربت فروش ها ، بیدارش نمی کرد . صدای تنبک و آواز پدر در میان صداهای بازار راه پیدا می کرد و از این سر بازار تا آن سر می رفت . اگر « موشو » بیدار بود همراه آواز پدر و صدای تنبک دست می زد . با دستهای کوچولوش ، و مردم به پدر بیشتر پول می دادند...