یک خدمتگزار: (جلوی در اتاق دیگر) می گم... پترسن!... یه پیرمردی اومده و... پترسن: (زیر لبی) بر شیطون... یه همچین وقتی کی می تونه باشه؟! ایکدال پیر از راست می آید. پالتوی ژنده ای پوشیده و یقه اش را بالا زده است. دستکش پشمی به دست کرده است. عصا و کلاهی از خز به دست گرفته است و یک پاکت کاغذی قهوه ای زیر بغل دارد. موی حنایی رنگش چرکین و ژولیده است و سبیل کم پشت سفیدی پشت لبش دیده می شود. پترسن: (که به سوی او می رود.) ای خدا... تو اینجا چی کار داری؟ ایکدال: (همان دم در) پترسن، باید برم دفتر. پترسن: دفتر که یه ساعته تعطیله و... ایکدال: دم درم همینو گفتن، پدرم! ولی گربرگ که هنوز اونجاس. پترسن یه لطفی بکن و بذار یواشکی از این طرف برم. (به در اختصاصی اشاره می کند. ) بار اولم نیس که از این طرف می ر م! پترسن: باشه، بیا برو. (در را باز می کند.) ولی یادت باشه وقت رفتن از راه همیشگی بری، چون که مهمون داریم. ایکدال: باشه. می دونم پترسن، ممنونم پدرم! رفیق باوفا ! ممنونم. (زیر لب) الاغ! (وارد دفتر می شود و پترسن در را پشت سر او می بندد.) ینسن: اینم از کارمندای دفتره؟ پترسن: نه. کارا که زیاد می شه، یه خرده ش رو می دن بهش ببره خونه رونوشت برداره. ولی روزگاری برای خودش کسی بوده این پیر مرد، ایکدال. ینسن: آره، از سر و وضعش پیداس خیلی بدبختی کشیده. پترسن: آره. یه زمانی افسر بوده، کسی باورش نمی شه! ینسن: برو بابا... افسر!
«ایبسن» نوآروی هایی را به جهان تئاتر، به شکل خاص، و دنیای ادبیات به شکل کلی، ارائه کرد که همچنان در قیاس با زمانه ی خود شگفت انگیز به نظر می رسند.
در اوایل قرن بیستم و در اغلب کشورهای اروپایی، تمایزی میان نمایش های ساده و خیابانی با آثار جدی تر به وجود آمد.
در دست گرفتن جایزه نوبل ادبیات برای همه نویسندگان یک آرزو و رویا است. اما این رویا برای همه محقق نشد.
میر مجید عمرانی ، آقای انور ، بهزاد قادری هر سه ترجمه عالی است
اردک تک تک تک تک اردک تک اردک شاهکار عمو ایبسن
هنریک ایبسن از بهترین هاست ، با ترجمهی منوچهر انور یا بهزاد قادری بخونید 💙