پایانی خیره کننده بر داستانی پرفروش درباره ی پیوند عمیق میان دو زن.
حیرت انگیز، خیره کننده، یک حماسه ی خارق العاده.
این، «فرانته» در اوج درخشش است.
سعی کردم مرگ مادرم را بپذیرم. گرچه حتی یک قطره اشک هم نریختم، این درد مدت ها با من بود و شاید هرگز از بین نرود. او را زن قوی و محکمی می دانستم، از او می ترسیدم و فرار می کردم. بعد از مراسم گیج بودم، درست مثل حسی که ناگهان باران ببارد و به اطراف نگاه کنی و هیچ سرپناهی پیدا نکنی.
او معتقد بود به خاطر طبیعت جنگجویی که داشتم، مشکلی برایم پیش نمی آید. این ایده بر دلم نشست و به من کمک کرد تا خودم را باور کنم. تصمیم گرفتم تا ثابت کنم حق با اوست. دوباره تصمیم گرفتم مراقب خودم باشم. دوباره از هر زمان کوتاه برای نوشتن و خواندن استفاده می کردم.
اما حالا آن آدم دیگر، انگار مستقیما از درون زمین متلاطم بیرون آمده بود؛ او دیگر به دوستی که چند دقیقه قبل به او به خاطر توانایی اش در انتخاب عامدانه ی کلمات، حسادت می کردم، شباهتی نداشت، حتی در ظاهر هم شباهتی به آن دوست نداشت، و قیافه اش از شدت اضطراب از شکل افتاده بود. به هیچ وجه نمی توانستم چنین تغییر شکل ناگهانی را تحمل کنم، انضباط فردی من باثبات بود، دنیا در اطرافم وجود داشت، همچنان طبیعی، حتی در وحشتناک ترین لحظه ها.
ترجمه خانم قیصری عالی بود و خوبیش این بود که مثل ترجمه خانم گوینده پر از سانسورهای بی دلیل نبود
ترجمه آقای روح الله صادقی خیلی خوب و مناسبه👏👏👏
کدوم ترجمه بهتره؟
سودابه قیصری
داستان خیلی زیباست