یکی از پرمناقشهترین موضوعات فلسفی قرن نوزدهم و بیستم، تقابل دو تفکر فلسفی سترگ اما متفاوت بود: دستگاه فلسفی مارتین هایدگر و نظام فلسفی ویلهلم هگل. با اینکه هایدگر در جاهای مختلفی از هگل صحبت کرده است، اما در سالهای 1930-1932 درسگفتاری در دانشگاه فرایبورگ ارائه کرد که بخشی از آن صرفا اختصاص داشت به شاهکار فلسفی هگل، یعنی «پدیدارشناسی روح». بهطور کلی، هایدگر طی این درسگفتار تفسیر خود از کتاب «پدیدارشناسی روح» هگل را بیان میدارد.
این کتاب شامل چهاربخش است که هر بخش به تفسیر و توضیح فصلی از پدیدارشناسی روح هگل میپردازد؛ بخش اول کتاب به مقدمۀ نهچندان کوتاه «پدیدارشناسی روح» پرداخته است. هایدگر در این فصل به توضیح روش و هدف هگل میپردازد و مفاهیم اساسی اندیشۀ او در پدیدارشناسی روح، اعم از «روح»، «ارداک» و «پدیدارشناسی» را تفسیر میکند؛ بخش دوم کتاب با عنوان «پدیدارشناسی آگاهی» به بررسی سه فصل نخست پدیدارشناسی روح، یعنی «آگاهی»، «خودآگاهی» و «عقل» میپردازد. هایدگر طی این فصل نشان میدهد که چگونه هگل به اشکالات و تناقضات موجود در هر نظریه راجعبه آگاهی پرداخته و سپس با روش دیالکتیکی به نظریۀ بعدی منتقل میشود؛ در فصل بعدی کتاب با عنوان «پدیدارشناسی روح»، هایدگر به سراغ تفسیر و واکاوی فصلهای چهارم و پنجم پدیدارشناسی روح، یعنی «روح» و «دین» میرود. هایدگر در تفسیر خود نشان میدهد که هگل در این دو فصل به کشمکش روح بهعنوان حیات جمعی انسانها در دو حوزۀ اخلاق و دین پرداخته است و سعی کرده است تا خواننده را با ماهیت دیالکتیکی اخلاق و دین در تاریخ آشنا کند. فصل آخر کتاب به بررسی دانش مطلق نزد هگل اختصاص دارد که در آن بخش ششم و پایانی کتاب پدیدارشناسی روح بررسی میشود. در این فصل، هایدگر بیان میدارد که به چه نحو هگل به یک فراروی از تضادها و دوگانههایی، منجمله سوژه و ابژه، متناهی و نامتناهی و طبیعت و روح دست یافته است.
بهطور کلی، تفسیر یک فیلسوف اصیل از یک فیلسوف اصیل دیگر، جدای از اهمیت درک اندیشههای آنها و اهمیت پژوهشهای آکادمیک، میتواند روایتی جذاب و خواندنی را در اختیار مخاطبان قرار دهد. با این اوصاف، خواندن کتاب برای خوانندگانی که هیچ آشنایی قبلی با هگل و هایدگر ندارند احتمالا دشوار باشد، اما برای علاقهمندان به فلسفه میتواند ضروری تلقی گردد.
کتاب پدیدارشناسی روح هگل