روزی روزگاری پسری به نام ( عجیب ) زندگی می کرد، اگرچه هیچ چیز در او مانند نام اش عجیب و غریب نبود، در سرزمین یا زمانه ی عجیب و غریبی هم زندگی نمی کرد. عجیب در زبان مردم نورث ، یعنی نوک تیز تیغ. این اسم، با خودش شانس می آورد. البته پسر داستان ما یک جورهایی هم عجیب بود یا دست کم مردم دهکده ی او این طور فکر می کردند. پسر داستان ما، در زندگی اش یک چیز را اصلا نداشت و آن هم خوش شانسی بود. پدرش دو سال پیش در یکی از یورش های دریایی قبیله ی او کشته شده بود که برای به دست آوردن غنایم انجام می شد؛ آن هم وقتی که عجیب هنوز ده سال اش تمام نشده بود. برای مردم به هیچ وجه عجیب و غریب نبود که وقتی کسی ده سال دارد، پدرش در هجوم های دریایی کشته شود، ولی پدر او را یک اسکاتلندی نکشته بود و...
دوستی های ادبی، روابطی جالب توجه و تأثیرگذار هستند.
گر به داستان های ترسناک با اتمسفر روشن تر نسبت به سایر آثار در این ژانر علاقه مند هستید، این رمان انتخابی عالی برای شما است
سریال های که از ادبیات داستانی اقتباس شده اند و زندگی جدیدی را به آثار ادبی بخشیده اند.
شهرت او به نوعی متناقض است. چرا که شما یا طرفدار او هستید و در این صورت، تقریباً همه چیز را درباره ی زندگی او می دانید و یا تا به حال حتی نام او را هم نشنیده اید!
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟