یافته شدن یک کتاب کهن درباره ی «عشق»، آغاز ماجرای روزنامه نگاری ست که برای نجات کتاب از دست کسانی که به دلایلی معلوم و نامعلوم در پی آنند، تلاش می کند. کتابی از ابن سینا یافته شده که شرحی ست از عشق با هفت تصویر که خود حکیم آنها را نقش کرده است. حکیم ابوعلی سینا که در هزاره ی پیش از این می زیست، چنان در نظر به عشق با معاصران و دیگران پس از خودش متفاوت بود که تا همین امروز هم انگاره اش نسبت به عشق، نو و تازه مانده است. حکیمی که عشق را در مراتب گونه گون می دید و خیر مطلق آن در جهان را در خواهش تن به ستایش زیبارویان، منتهی به بیماری جسم می دانست و درجه ی رفیع روانی آن را یک سو می گذاشت و بیدادی که بر اثر آن بر جسم می رفت نیز به سوی دیگر و درنهایت جدانشدنی! رمان «پیچک باغ کاغذی» سیری پرماجرا در یافتن و پاسداری کتابی ست به دستخط بوعلی و درعین حال کشف و شهود هرآنچه حکمت حکیم از عشق می خواهد به ما بگوید. درهم آمیزی این دو، ماجراجویی بی پایانی در درون و بیرون است که کتاب «پیچک باغ کاغذی» نوشته ی «مهدی سحابی» را به ماجرایی بدل می کند، عجیب. آن هنگام که کتاب حکیم پیدا می شود و این بار هیچ تصویری در آن نیست، جست وجوی دیگری آغاز می شود که حکما از دیرباز گفته اند هر معنایی را صورتی ست و باید از هفت شهر گذر کرد برای یافتن صورت گمگشته. داستان «پیچک باغ کاغذی» جست وجوی دیگری ست برای یافتن این ازدست شده.
کتاب پیچک باغ کاغذی