ژرف و تکان دهنده.
داستانی شگرف و شجاعانه با نثری شیوا.
پراحساس و برانگیزاننده.
برخی مهربانی ها را هیچ وقت فراموش نمی کنی. آن ها را با خود به گور می بری، در حالی که در جایی به گرمی نگهشان داشته ای.
احساس می کردم آنقدر شکننده شده بودم که یک پاسخ منفی دیگر باعث می شد کاملا فروبپاشم.
چیزی درونم رشد می کرد، چیزی بیگانه، ناخوانده، که احساسی مثل هجوم آفت ها داشت.
آیا فمینیسم، جنبشی افراطی است که بر سر مردان داد و فریاد می کند؟ یا جنبشی به دنبال برابری است؟ آیا اصلا به چنین جنبشی نیاز داریم؟