صابخونه٬ صابخونه
سقف چیکه می کنه٬
اگه یادت باشه هفته ی پیشم
اینو بت گفتم.
صابخونه٬ صابخونه
این پله ها دخل شون اومده٬
تعجبه که چطور خودت
وقتی ازشون میری بالا کله پا نمی شی!
ده دلار از پیش بت بدهکارم و
موعد پرداخت ده دلار دیگه م رسیده؟
خب پس بدون و آگاه باش که پول بی پول
مگه این که اول اوضاع خونه رو رو به راه کنی!
چی؟ حکم تخلیه می گیری؟
آب و برق قطع می کنی؟
اثاثمو می ریزی توخیابون؟
هوم! گنده تر از گاله ت فرمایشات می کنی٬ حریف!
بگو تا دخلتو بیارم!
یه مشت که تو اون کدو حلوائیت کوبیدم
نطقت کور کور میشه!
ــ پلیس! پلیس!
این مرتیکه رو بگیرین!
می خواد دولتو ساقط کنه!
می خواد مملکتو بریزه به هم!
سوت آجان
آژیر ماشین گشتی
توقیف
کلانتری محل
سلول آهنین
و عنوان مطالب روزنامه ها:
مردی صاحبخانه اش را تهدید به مرگ کرد.
مستأجر بازداشت شد و ضامن مورد قبول دادگاه واقع نشد.
قاضی٬ مجرم سیاهپوست را به نود روز زندان محکوم می کند!
من در رویای خود دنیایی را می بینم که در آن هیچ انسانی انسان دیگر را خوار نمی شمارد/ زمین از عشق و دوستی سرشار است/ و صلح و آرامش، گذرگاه هایش را می آراید./ من در رویای خود دنیایی را می بینم که در آن همه گان راه گرامی آزادی را می شناسند/ حسد جان را نمی گزد/ و طمع روزگار را بر ما سیاه نمی کند./ من در رویای خود دنیایی را می بینم که در آن سیاه یا سفید/ از هر نژادی که هستی ــ/ از نعمت های گستره ی زمین سهم می برد./ هر انسانی آزاد است/ شوربختی از شرم سر به زیر می افکند/ و شادی همچون مرواریدی گران قیمت/ نیازهای تمامی بشریت را برمی آورد./ چنین است دنیای رویای من!
کشیدن بردنم/ یه جای خلوتی٬/ پرسیدن: "ــ به نژاد والای سفید/ ایمون داری؟"/ گفتم: "ــ ارباب جون/ اگه راستشو بخواین/ همین قدر که ولم کنین/ حاضرم به هرچی صلاح بدونین ایمون بیارم."/ مرد سفید در اومد که: "ــ آخه پسر/ چه جوری همچین چیزی ممکنه؟/ ولت کنم/ که بزنی منو بکشی!"/ اون وخ زدن تو سرم و/ انداختنم زمین٬/ بعد رو خاکا/ حسابی لگدمالم کردن./ یکی شون با لاف و گزاف گفت: "ــ کاکا/ راست تو چشای من نگاه کن و/ بم بگو که/ به نژاد شریف ما ایمون داری!"