کاروانی که چنان پررهرو است و هیاهوی آن از دور چنان به آسمان بلند، و زندگی در این هیاهو چنان موج می زند که من به جا مانده و روزگاری که در آن می زیم، چنان می نماییم که غمم می گیرد نکند این مردگان اند که از کاروان مانده اند و این زندگان اند که سرخوش و سرودخوان با آن همراه شده اند.
آن چه نگرانی مرا تشدید کرد درک این واقعیت بود که تاریخ را اگر روایت و از آن دفاع نکنی، و علف های هرز تحریف را که ممکن است انبوه شوند و آن را به طور کامل بپوشانند و خفه کنند پاک نکنی، ممکن است بمیرد. چه کسی گفته است که تاریخ به خودی خود بر صدر می نشیند و «صدا» به خودی خود می ماند؟ به چشم خود می دیدم که در بسیاری موارد اگر شاهدان به پیله ی انفعال فرو بروند، در بهترین حالت تاریخ به دست «سکوت»رها خواهد شد، و این در شرایطی است که «دروغ» تاریخ را ننویسد که از هر مورخی فعال تر و پرطرفدارتر و پرکارتر است و به منافع بسیاری گره خورده است و به ویژه با «سکوت» جری تر هم می شود.
این کتاب بسیار ارزشمنده چون به گروه منشعب چریکها میپردازه که حلقه مفقوده بحثهای ۴۰ سال گذشته بود. روایتهای متفاوت و چند پیوست خوب هم داره.
کتاب دیگه ای بنام چریکهای فدایی از نخستین کنشها تا انقلاب چند سال قبل خواندم خیلی عالی بود نمیدونم این هم خوبه یانه
کتاب نوشته نادری پر از جعل و دروغه. علیالخصوص ماجرای دانه و جوانه و نقش حمید اشرف رو کاملا بی پایه نوشته. کتاب بی ارزشیه. پول تون رو حروم نکنین.
آفرین به تو تمام کتابا رو خوندی،بابا تو خوبی