من تا آن زمان چنان در کار روزنامه غرق شده بودم که حتی متوجه فضای اطرافم نمی شدم. توضیح یزدان پناه درباره ی احضارش به دادگاه انقلاب، مرا به خود آورد. از او پرسیدم ، آیا برای برکناری من تحت فشار است؟ او به گونه ای ابهام آمیز ماجرا را شرح داد و من از سخنان او چنین برداشت کردم که محمدی او را تهدید کرده است که یا مرا از سردبیری کنار بگذارد و یا این که روزنامه توقیف خواهد شد. محمدی البته این را هم گفته بود که منظورش منع حضور کامل من در روزنامه ی آزاد نیست و می توانم عضوی عادی از تحریریه ی آن باشم.
در این میان، شایعاتی در مورد محتوای اخطار مهاجرانی به یزدان پناه [صاحب امتیاز و مدیر مسئول روزنامه آزاد] در این جا و آن جا پخش شد؛ از جمله این که زیدآبادی چریک است و یا این که او با سپردن سردبیری روزنامه اش به من، گوشت را به دهان گربه داده است. یزدان پناه اما همچنان از افشای آنچه بین او و مهاجران رد و بدل شده بود، خودداری می کرد. غروب آن روز او با حالت غمزده به من گفت که به دادگاه انقلاب احضار شده است. یزدان پناه اضافه کرد که احضاریه ای هم برای من روی میز قاضی مقدس دیده است