... هنوز، روی تخته ی سیاه بزرگ کلاس ما، مساله های زیادی حل نشده باقی مانده است.من، این همه خطوط درهم و برهم، دایره ها، مثلث ها و مربع ها را می بینم و چیزی نمی فهمم. و تعجب آور اینکه همکلاسی های من هم، اغلب، مثل من هستند- گرچه خیلی از آنها پنهان می کنند... و باز هم تعجب آور اینکه آقا معلم را می بینم که ایستاده است رو به تخته، با یک تکه گچ، و معطل مانده است ... ما، قبل از هر چیز باید مساله هایمان را حل کنیم- شکی نیست ...
در اوایل قرن بیستم و در اغلب کشورهای اروپایی، تمایزی میان نمایش های ساده و خیابانی با آثار جدی تر به وجود آمد.
.شامل سه قصهی نمایشی نویسنده در هر سه داستان، انتظارِ آمدن یک فرزند را دستمایه ای برای بیان “وسعت معنای انتظار” قرار میدهد. نتیجه اما چیزی در حد فاجعه است داستان اول، انتظار را فراموش و به استیصال میرسد داستان دوم، بیانیه ای شبه فلسفی است که قرار است انتظار را عامل وحدت امت بداند و داستان سوم که کمی قابل تحملتر است، و نویسنده را وادار میکند که بگوید: نمیدانم