کتاب روبان قرمز

The Red Ribbon
کد کتاب : 68251
مترجم :
شابک : 978-6227349818
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 304
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2017
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 22 اردیبهشت

«لوسی آدلینگتون» از نویسندگان پرفروش در ادبیات انگلیس

معرفی کتاب روبان قرمز اثر لوسی آدلینگتون

کتاب «روبان قرمز» رمانی نوشته «لوسی آدلینگتون» است که نخستین بار در سال 2017 به چاپ رسید. این داستان که بر اساس جنبه های واقعی اما کمتر شناخته شده‌ی زندگی در اردوگاه کار اجباری نازی ها است، به دوازده زن زندانی می پردازد که مسئول دوخت لباس های شیک برای افسران زن بلندپایه در ارتش نازی بودند. دختری چهارده ساله به نام «الا» که هنر خیاطی را از مادربزرگش آموخته و دوست دارد روزی لباس های زیبا طراحی کند، به لطف قد و قامت خود، شانزده ساله به نظر می رسد (حداقل سن برای خیاط شدن) و به یکی از موفق ترین کارکنان در استودیوی خیاطی تبدیل می شود. دختری احساساتی و خیال پرداز به نام «رز» در کنار «الا» کار می کند و خیلی زود به نزدیک ترین دوست او تبدیل می شود. رویای این دو دختر برای افتتاح یک سالن لباس پس از جنگ، به آن ها کمک می کند که امید خود را زنده نگه دارند.

کتاب روبان قرمز

لوسی آدلینگتون
لوسی آدلینگتون (متولد: 1970، لندن، بریتانیا) مجموعه ای لذت بخش History Wardrobe از ارائه های لباس در زمینه را اجرا می کند که 200 سال از تاریخ زنان از طریق مد را در بر می گیرد. او در طول و عرض بریتانیا سفر می کند تا تاریخ را در مکان های سراسر کشور زنده کند.
نکوداشت های کتاب روبان قرمز
A raw depiction of the struggles experienced by prisoners at Auschwitz.
تصویری بی پرده از رنج های زندانیان در «آشویتس».
Publishers Weekly Publishers Weekly

An unforgettable story of strength, survival, and friendship.
داستانی فراموش نشدنی درباره قدرت، بقا، و دوستی.
Amazon Amazon

It offers universal themes.
این اثر، تم هایی جهان شمول را ارائه می کند.
School Library Connection

قسمت هایی از کتاب روبان قرمز (لذت متن)
«رز» قصه هایی می گفت که در آن زندگی جریان داشت. من بهتر می دانم. کار کردن یعنی زندگی. هر چه که «مارتا» می گفت که انجام بدهم، می گفتم من می توانم. هر چقدر زمان کمی به من می داد، هر چقدر مشتری ایراد می گرفت، باز هم او را مأیوس نمی کردم. در عوض دستخوش می گرفتم، نان اضافه، سیگار و گاهی تکه ای گوشت.

کلی چیز یاد گرفتم، حتی با نگاه کردن یا کمک کردن به دوخت لباس شب. سایر دوزنده ها هم دیگر مثل روز اول برایم غیر قابل تحمل نبودند. برای یاد دادن مهارت و دانش خود، بخل نمی ورزیدند. کم کم با قصه زندگی تک تک آن ها آشنا شدم. قصه زندگی واقعیشان قبل از ورود به «برچ وود».

مثلا «فرانسین» قبل از آمدن به اینجا در یک کارگاه صنعتی بزرگ کار می کرده و قدرت جسمانی او به واسطه انجام کارهای سنگین، به دست آمده است. برای «فرانسین»، نشستن توی یک خیاط خانه کوچک و دوختن چیزهای مختلف در هفته مثل افتادن توی تنگ ماهی بود. او هیچ وقت به وضعیت توالت های «برچ وود» عادت نکرد. بابت به قول خودش، سوتی هایی که توی کار می دادم، از من باج های ریز می گرفت.