1. خانه
  2. /
  3. کتاب هفت قدم تا سنگر

کتاب هفت قدم تا سنگر

نویسنده: محمد حیاتی
پیشنهاد ویژه
3.3 از 1 رأی

کتاب هفت قدم تا سنگر

Short stories
انتشارات: مهر و دل
٪20
40000
32000
درباره محمد حیاتی
درباره محمد حیاتی
محمد حیاتی مترجم جوان و خوش آتیه اهوازی به سال 1362 در اهواز بدنیا آمده او ساکن اهواز و مدرس دانشگاه است. او پس از اتمام دوره دبیرستان، رشته دانشگاهی خود را زبان و ادبیات انگلیسی انتخاب کرد و در این رشته ادامه تحصیل داد. محمد حیاتی انگلیسی را خوب ترجمه می کند و همچنین در انتخاب متون و داستان هایی که ترجمه کرده است وسواس خاص و سخت گیرانه ای دارد چرا که معتقد است مترجم باید پایبند به متن اصلی باشد تا بتواند حق مطلب را ادا کند. وی مقالات، ترجمه ها و داستان هایش را از سال 1384 در ماهنامه ها و فصلنامه های مختلف فرهنگی کشور به چاپ رسانده است. از جمله این نشریات مجله ی ادبی رودکی، گلستانه و همچین مجله تجربه می باشند. والتر بنژامن در کتاب بازاندیشی ترجمه اثر آنتوان برمان چاپ نشر قطره می گوید: ترجمه خود را مثل یک اثر ادبی نمی بیند، بدین می ماند که در داخل یک مسیر طولانی جنگلی زبان فرورفته باشد اما در خارج آن، روبه روی آن و بدون آن که آن جا نفوذ کند، اصل را خواهان است در این مکان واحد، آن جا، هر دفعه انعکاس زبان مادری می تواند طنین زبان خارجی را منعکس کند. حیاتی در کتاب خود «فراموش نکن که خواهی مرد» بیشتر داستان های این کتاب را به فراخور شخصیت داستان و با زبان روایی این کارکترها ترجمه کرده است. اثر دیگر او «آنت ورپ» را در انتشارات شور آفرین به چاپ رساند، انتخاب این دو کتاب و داستانهای آن اینترنتی بوده است و حیاتی سعی جد داشته که این آثار جایی دیگر ترجمه و تبع نشده باشد. کتاب «و آفتاب طلوع می کند» اثر تازه چاپ شده ی او بعد از نزدیک به هفت سال به تازگی مجوز چاپ گرفته است. دیگر اثر تازه او مجموعه داستان «امواج سرخ» است که ترجمه ی چند اثر معروف از نویسندگان چوان آنتوان چخوف، آنتونی تابکی و... می باشد. محمد حیاتی مترجم اهوازی را می توان در ردیف مترجمان خوب کشور قرار داد به شرطی که ناشران و دست درکاران نشر او را بیشتر کشف کنند.
دسته بندی های کتاب هفت قدم تا سنگر
قسمت هایی از کتاب هفت قدم تا سنگر

جای تو اینجا نیس. اینجا فقط حالت بدتر می شه. اصلا تو رو آوردن این جا که چی ؟ پرستار دست از تعقیب و گریز کشیده بود ولی بیمار مثل هواپیما یک وری به سمت شان کله کرد. نفسش را در سینه حبس کرد و گفت: یه بار کل ایالت رو یه نفس دویدم. بعد هم غیبش زد. بیمار دیگری که به همین زودی گریه اش را فراموش کرده بود، گفت: من همه شون رو می شناسم. حالا ببین کی گفتم، بعد این که رفتی پیش دکتر، ما رو می بری روستا. این و من و شاید هم داداشم رو؛ مثل روز برام روشنه. چندتایی کشتزار اون جا هست. می دونم ممکنه هنرمندا رو روی دامنه ی تپه ها ببینم و همین طور گاوا و گوسفندایی که دارن تو چمنزار می چرن. می بینمشون، هنرمندارو می گم، گل و پرنده های جورواجور و کوه و دریاچه و درخت می کشن. شاید هم رفتیم جایی که هنرمندی داره ویرونه ها رو نقاشی می کنه.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب هفت قدم تا سنگر" ثبت می‌کند