1. خانه
  2. /
  3. کتاب شب های طاق بستان

کتاب شب های طاق بستان

3.9 از 1 رأی

کتاب شب های طاق بستان

Shabhaye Taghbostan
انتشارات: مهر و دل
ناموجود
36000
درباره هایده هاشمی فر
درباره هایده هاشمی فر
هایده هاشمی‌فر نویسنده ایرانی متولد سال 1344 می باشد.
قسمت هایی از کتاب شب های طاق بستان

از کیوسک انتظامات که بیرون می آیم، سروصدایی مرا متوجه خودش می کند. کمی دورتر، زیر درخت خشکیده ی کنار جاده، چندنفری ایستاده اند به تماشا و وسطشان زن و مرد مسنی که معرکه گرفته اند، دیده می شوند. جلو می روم. چندنفری را کنار می زنم. زن مسن روی صندلی تاشویی نشسته و با پر چادر، خودش را باد می زند و گریه می کند. مرد مسن با محاسن سفیدی کنارش ایستاده است و در فکر. صورت زن قرمز و برافروخته اســت و عرق از سـر و رویش می چکد. مرد با دستمال یزدی اش عرق سر و صورتش را پاک می کند. سگ ها با دهان هایی باز و له له زنان اطراف آدم ها می پلکند. جلوتر که می روم، سرباز هرندی جلو آمده و سلام نظامی می دهد. - هرندی، چه خبر شده؟ معرکه گرفته اند؟ هرندی می خندد و می گوید: - قربان، از قرار معلوم اتوبوسی که این مرد و زن مسافرش بودند به دلیل نقص فنی همین چند کیلومتر جلوتر مسافرانش را پیاده کرده تا اتوبوس کمکی بیاید و آنها را سوار کند. اما این دو نفر متوجه می شوند که یکی از ساک هایشان داخل اتوبوس جا مانده. ولی قربان، حرف های عجیب و غریبی می زنند. نزدیکشان میشوم. - چه شده پدر جان؟ زن از روی صندلی بلند می شود. با صورتی که از هرم گرما قرمز و ملتهب شده، می گوید: - جناب سروان، اسلحه ام کو؟ هرندی وسط حرفش می پرد: - جناب سرهنگ باز می گوید: - جناب سروان هرندی می خواهد دوباره گوش زد کند که می گویم: - توی این بیابان برهوت و این گرما، سروان یا سرهنگ بودنم چه فایده دارد. زن می گوید: - جناب، بدبخت شدم. ساکم، ساکم را پیدا کنید. آبرویم پیش نوه ام می رود. چقدر سفارش کرد مواظب باشیم، چقدرررررر. و روی سینه اش میزند.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب شب های طاق بستان" ثبت می‌کند