رمانی بسیار خنده دار.
این کتاب باعث خنده های فراوانی خواهد شد.
نمی شود در مقابل این کتاب مقاومت کرد.
چهل و دو روز پیش، من، جک سالیوان معمولی بودم: سیزده ساله با زندگی ای بدون ماجرا در شهر خسته کننده ی ویکفیلد. من اصلا قهرمان یا آدمی سرسخت نبودم و به هیچ وجه با هیولاهای بزرگ نمی جنگیدم. اما حالا به من نگاه کنید که در حال مبارزه با هیولایی عظیم الجثه روی سقف یک داروخانه ی محلی هستم. زندگی همین قدر دیوانه وار است.
داستان ها نقشی مهم و حیاتی در رشد و پیشرفت کودکان دارند. کتاب هایی که می خوانند و شخصیت هایی که از طریق ادبیات با آن ها آشنا می شوند، می توانند به دوستانشان تبدیل شوند.
چه اتفاقی می افتد وقتی دو ژانر علمی تخیلی و فانتزی، و انتظارات متفاوتی که از آن ها داریم، در تار و پود یکدیگر تنیده شوند؟
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟