من نیز شاهد ماجرایی عجیب بوده ام، آنقدر عجیب که تمام زندگی ام را تحت تأثیر قرار داده. حدود پنجاه و شش سال از این ماجرا می گذرد و هر ماه آن را دوباره در رویاهایم می بینم.
از آن روز به بعد به طرز وحشتناکی تحث تأثیر آن قرار گرفتم. می فهمید؟ بله، من مدت ده دقیقه متحمل وحشتی دردناک شدم، به طوری که از آن هنگام، ترسی مداوم در وجودم لانه کرده. صداهای ناگهانی، قلبم را به لرزه درمی آورد، از اشیایی که در تاریکی شب به درستی تشخیص نمی دهم، می گریزم. خلاصه، از تاریکی وحشت دارم.
آه، اگر به سن کنونی نمیرسیدم، هرگز این ماجرا را بازگو نمی کردم. حال می توانم همه چیز را بگویم. در 82 سالگی انسان مجبور نیست در مقابل خطراتی که پرورده ذهنش است، عاقلانه رفتار کند.