کتاب بل آمی

Bel -ami
کد کتاب : 15258
مترجم :
شابک : 978-9644530616
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 440
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1885
نوع جلد : جلد سخت
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب بل آمی اثر گی دو موپاسان

"بل آمی" رمانی است از "گی دو موپاسان" که اتفاقات آن در شهر پاریس رخ می دهد. داستان "بل آمی" درباره ی مردی است به نام "ژرژ دوروا" که پس از گذران سه سال در الجزایر در خدمت ارتش، به پاریس بازگشته است. پس از شش ماه کار به عنوان کارمند در پاریس ، برخورد او با رفیق سابقش ، " فورستیه"، وی را قادر می سازد تا حرفه ی روزنامه نگاری را آغاز کند. از گزارشگری حوادث جزئی و اخبار ملایم ، او به تدریج به مقام سردبیری می رسد. "ژرژ دوروا" در ابتدا موفقیت خود را مدیون همسر " فورستیه"، "مادلن" است که به او کمک می کند تا اولین مقاله های خود را بنویسد و هنگامی که بعدا شروع به نوشتن مقالات اصلی می کند ، او کمکش می کند تا به نوشته هایش حساسیت ببخشد. در همان زمان ، این زن با استفاده از ارتباطات خود در میان سیاستمداران برجسته اطلاعات پشت پرده ای را برای وی فراهم می کند که به او این امکان را می دهد تا به طور فعال در سیاست درگیر شود. "دوروا" رفته رفته به بسیاری از سیاستمداران معرفی می شود و همین بین، عاشق دوست "مادلن" می شود که او نیز یک زن تاثیرگذار است.

در عرض چند ماه ، سلامتی " فورستیه" رو به وخامت می گذارد و برای بازیابی مجدد آن به جنوب فرانسه سفر می کند. خیلی زود "دوروا" نامه ای از "مادلن" دریافت می کند که در آن التماس کرده به او بپیوندد و کمکش کند تا آخرین لحظات زندگی همسرش را در کنار او تاب بیاورد. وقتی " فورستیه" می میرد ، "دوروا" از "مادلین" می خواهد که با او ازدواج کند و پس از چند هفته ، او با این پیشنهاد موافقت می کند. اما این تمام اتفاقی نیست که در زندگی جنجالی "ژرژ دوروا" در رمان "بل آمی" به قلم "گی دو موپاسان" رخ می دهد...

کتاب بل آمی

گی دو موپاسان
آنری رنه آلبر گی دو موپاسان' (به فرانسوی: Henri René Albert Guy de Maupassant) (زادهٔ ۵ اوت ۱۸۵۰-درگذشتهٔ ۶ ژوئیهٔ ۱۸۹۳) نویسنده فرانسوی است.مشکلات خانوادگی از یک سو و روح رنجور او از سوی دیگر الهام‌بخش نوشته‌هایی شدند که نه تنها توجه دنیای ادبیات را به خود جلب کرد، بلکه نشانه آشکاری بود بر تعارضات و آشوب‌های درونی این نویسنده.«موپاسان» در 20 سالگی داوطلبانه به ارتش فرانسه پیوست و در جنگ فرانسه و آلمان شرکت کرد. پس از گذشت چند سال به پاریس بازگشت و برای شش سا...
قسمت هایی از کتاب بل آمی (لذت متن)
به دنبال موج جمعیت خسته و آزرده از گرما، پیچید توی بولوار مادلن. کافه های بزرگ میز و صندلی هاشان را توی پیاده رو چیده بودند و پر بود از مشتری هایی که زیر نور خیره کننده ی چراغ مشغول خوردن نوشابه های خنک بودند. روی میزهای گرد یا چهارگوش مقابل شان، لیوان هایی پر از نوشابه هایی به رنگ قرمز، زرد، سبز و قهوه ای دیده می شد، و توی تنگ ها، تکه های استوانه ای و شفاف یخ، آب را برای شان خنک می کرد. دوروا گام هایش را کند کرد، گلوی خشک و به هم چسبیده اش نوشیدنی طلب می کرد. عطشی داغ، عطش مخصوص شب های تابستان امانش را بریده بود، به احساس دلپذیری فکر می کرد که بر اثر نوشیدن مایعی خنک در دهان و گلو ایجاد می شود. ولی اگر فقط دو لیوان آبجو می خورد، بایستی با شام فرداشب وداع می کرد، و او با ساعت های گرسنگی پایان ماه به خوبی آشنا بود. به خودش گفت: « اگر ده ساعت طاقت بیاورم، می توانم آبجوام را فردا، در کافه ی امریکایی ها بخورم، بر شیطان لعنت، چه قدر تشنه ام! » بعد با حسرت به این آدم هایی نگاه کرد که جلو میزهاشان نشسته بودند و هرقدر دل شان می خواست نوشابه ی خنک می خوردند. با قیافه ای سرزنده و کمی گستاخانه از جلو کافه ها می گذاشت و با یک نگاه، از روی سر و وضع و لباس افراد حدس می زد چه قدر پول توی جیب شان دارند. خشمی بی امان علیه این مردمان آرام و مرفه وجودش را به طغیان وا می داشت. اگر آدم دست توی جیب هاشان می کرد، از سکه ی طلا گرفته تا سکه ی نقره و پول خرد در آن ها پیدا می کرد.