بخشی از کتاب: بله آقای دکتر! نمیدانم چه زهرماری ست! فقط میدانم که اینجا توی گلوم درست همین جا ایستاده و تکون نمیخوره..آقای دکتر، این جور بگویم که یک بار دیدم گلوم انگار مختصر ورمی دارد یا همچه چیزی...آقای دکتر به قول خانم آدم چه میداند چه خاکی قرار است به سرش شود؟ آدم حواسش به هزار بدبختیِ دیگر است که یکباره میفهمد هزار و یکمی از راه رسیده. مثل کسی که کارش از چند طرف گره خورده باشد، بعد یکدفعه ببیند خودش هم به کارش گره خورده یا همچه چیزی...
این کتاب شامل 6 داستان کوتاه هست. تعلیقی که در داستانها وجود داره خواننده رو به ادامه داستانها ترغیب میکنه. پایان بعضی از داستانهای این مجموعه بسیار غیر قابل پیشبینی هست و همین نکته از نکات قوت داستانها هست. مضامینی از جمله مهاجرت، خیانت، خاطرات کودکی و بحران میانسالی در این داستانها مطرح میشوند و با نثر خاص امجد خواننده را با خود همراه میکند.