ریموند چندلر یک استاد است.
چندلر طوری نوشت که گویی درد درد دارد و زندگی مهم است.
روز گرمی بود تقریبا آخر ماه مارس بود و من بیرون سلمونی ایسادم و به تابلوی نئون به مرکز خوراک و قمار به اسم فلوریان که اون بالا زده بود بیرون نگاه میکردم به مرد دیگه هم داشت به تابلوی اون بالا نگاه میکرد اون داشت با ذوق مداومی به پنجره های گرد و خاک گرفته ی اون بالا نگاه میکرد مثل مهاجر هیکل دار و خوش قیافه ای که واسه اولین بار چشمش به مجسمه ی آزادی افتاده بود
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
لطفا کتابهای ریموند چندلر نشر اناپنا رو موجود کنید لطفااااا
تروخدا کتابهای ریموند چندلر رو موجود کنید ازتون خواهش میکنم