کتاب ان یا ام

N or M
کد کتاب : 2110
مترجم :
شابک : 978-964-363-706-4
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 248
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 1941
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : ---

آگاتا کریستی پرفروش ترین نویسنده داستان های جنایی در جهان

سریالی بر اساس این کتاب در سال 2015 ساخته شده است.

معرفی کتاب ان یا ام اثر آگاتا کریستی

کتاب ان یا ام، رمانی نوشته ی آگاتا کریستی است که اولین بار در سال 1941 منتشر شد. جهان در آتش جهنم جنگ جهانی دوم می سوزد و در حالی که نیروی هوایی سلطنتی انگلستان در تلاش است تا در برابر نیروی هوایی آلمان نازی بایستد، بریتانیا باید با تهدیدی جدی مواجه شود: دشمنانی درون خاک خود یا همان نازی هایی که در استتار شهروندانی عادی مشغول دسیسه چینی هستند. سازمان اطلاعات بریتانیا با افزایش فشارها، دو کارآگاه با نام های تامی و تاپنس برسفورد را مأمور رسیدگی به این تهدیدها می کند. مأموریت این دو شخصیت این است که یک زن و یک مرد را در میان مهمانان پرتعداد و متنوع هتلی ساحلی به نام سان سوچی پیدا کنند. اما تامی و تاپنس با چالشی بسیار سخت رو به رو هستند زیرا افرادی که تنها با نام «ان» و «ام» شناخته می شوند، برجسته ترین مأمور بریتانیا را به قتل رسانده اند و اکنون به هیچکس نمی شود اعتماد کرد.

کتاب ان یا ام

آگاتا کریستی
آگاتا کریستی، زاده ی ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ و درگذشته ی ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶، نویسنده ی انگلیسی داستان های جنایی و ادبیات کارآگاهی بود.آگاتا کریستی با نام اصلی آگاتا مری کلاریسا میلر در شهر تورکی در ناحیه ی دوون انگلستان به دنیا آمد. پدر آمریکایی اش فردریک میلر نام داشت. مادرش کلارا بومر انگلیسی و از خانواده ای اشرافی بود. آگاتا به دلیل آمریکایی بودن پدر می توانست تبعه ی ایالات متحده نیز باشد، ولی هرگز از آن کشور تقاضای تابعیت نکرد. آگاتا دارای یک خواهر و یک برادر بود که هر دوی آن ها از وی بزرگ تر بودند.آ...
نکوداشت های کتاب ان یا ام
Agatha Christie’s riveting novel.
رمان هیجان انگیز آگاتا کریستی.
Barnes & Noble

With engaging characters, bright dialogue, and plenteous thrills.
با کاراکترهایی جذاب، دیالوگ هایی درخشان و هیجانی فراوان.
Saturday Review of Literature

As ingenious as ever.
مانند همیشه نبوغ آمیز.
The Guardian

قسمت هایی از کتاب ان یا ام (لذت متن)
«راستی... چرا نمی پرسی از کار چه خبر؟ لازم نیست این قدر رعایت حالم را بکنی.» تاپنس تایید کرد: «خودم می دانم؛ اما بعضی از خبرها اعصاب آدم را خرد می کند. چرا چیزی بپرسم که تو را ناراحت می کند. از این ها گذشته، لازم نیست بپرسم؛ حال و روزت نشان می دهد چه خبر است.» «نمی دانستم این قدر بدبخت و بیچاره به نظر می رسم.» تاپنس گفت: «نه عزیزم؛ اما قیافه ات با این لبخند چنان زار و نزار شده بود که تا حالا ندیده بودم.» تامی نیشخندی زد و گفت: «واقعا؟ یعنی این قدر افتضاح بود؟» «از افتضاح هم بدتر! وای از دست تو... از این حرف ها بگذریم. از کار چه خبر؟»

کم کم دارم حس می کنم که هیچ کدام از ماجراهای گذشته واقعی نبوده است. تامی، واقعا همه آن ماجراها اتفاق افتاد؟ واقعا جاسوس های آلمانی تو را دزدیدند؟ واقعا تبهکار خطرناکی را تعقیب کردیم و بالاخره گیرش انداختیم؟ واقعا دختر جوانی را نجات دادیم و اسناد مهم سرّی را پیدا کردیم و واقعا میهن عزیزمان بابت این کارها از ما قدردانی کرد؟ از ما! من و تو! آقا و خانم بریسفرد بی خاصیت و به دردنخور.

این جنگ را با اعتماد به نفسی خوش بینانه شروع کردند. البته منظورم کسانی نیست که واقعا مطلع و آگاه بودند... ما از همان اول می دانستیم که با چه دشمن قدرتمندی رو به رو هستیم... از توانایی های دشمن، قدرت نیروی هوایی اش، اراده ی آهنینش و نظم و طراحی فوق العاده ی ماشین جنگی اش باخبر بودیم. می خواهم بگویم که عموم مردم به جنگ خوشبین بودند. این آدم های خوش قلب اما گیج و منگ طرفدار دموکراسی فقط آنچه را که مطابق میلشان است باور می کنند... اینکه آلمان بزودی از پا درمی آید یا در آستانه ی انقلاب است، سلاح هایش را از قوطی حلبی می سازند و سربازانش آن قدر گرسنگی کشیده اند که وقتی قدم رو می روند، غش می کنند... خلاصه از این جور مزخرفات که، به قول معروف، همه اش خواب و خیال بود.