آخرهای دوران سربازی، اوایل دی ماه هزار و سیصد و نود و چهار، در اتاق اعتبارات گردان ترابری پادگان نشسته بودم و داشتم نام قطعه های خریداری شده را توی دفتر بزرگی ثبت می کردم که رسیدم به اسم پوسته ی فلایویل.
سرم را بلند کردم و از افسری که روبرویم نشسته بود پرسیدم پوسته ی فلایویل چیست؟ گفت نام صفحه ای است که محتویات فلایویل را چفت هم نگه می دارد. روز بعد فلایویل را گوگل کردم: «درباره وظیفه اصلی فلایویل باید گفت وزن زیاد این قطعه، حرکت دورانی میل لنگ را متعادل می کند. چون قدرتی که از طرف پیستون به میل لنگ داده می شود یکنواخت نیست، موجب می شود که سرعت میل لنگ کم یا زیاد شود. اینرسی فلایویل تمایل دارد که آن را با سرعت ثابت حرکت دهد.» همان جا بود که تصمیم گرفتم داستانی با این نام بنویسم.