چراغی روشن در شب و حشره ای که دیوانه وار به دورش می چرخد ، حشره ای که این نور مصنوعی را با مهتاب اشتباه گرفته و تصور می کند به سوی مقصدی رویایی در پرواز است، درحالی که فقط به دور یک حجم شیشه ای داغ و سوزان می چرخد. این حشره چه قدر شبیه است به پناهجویانی که در سکوت و تاریکی با قایقی کوچک به سوی شهری رویایی پیش می روند. آیا آنها هم یک نور مصنوعی را با مهتاب اشتباه گرفته اند؟ غرق شدن، گلوله، سیم خادار و اردوگاه همان هایی است که آرزویش را داشته اند؟