از دیدگاه ابوتراب خسروی ما در طول تاریخ درگیر سه موضوع: قداست، فرقه گرایی و خرافه بوده ایم و هستیم. خسروی برای واکاوی این سه موضوع، تریلوژی: اسفار کاتبان، رود راوی و ملکان عذاب را نوشته است.ابوتراب خسروی در هر کدام از این رمان ها یکی از آن سه موضوع اصلی را روایت می کند. رود راوی کابوس های در هم تنیده ایست که نویسنده قصد دارد تا از خلال آن ها با انگشت گذاشتن بر فرقه گرایی سرگذشت شخصیتی به نام کیا که فرزند یکی از رهبران فرقه ای مذهبی و غیررسمی است و به لاهور می رود تا پزشکی بیاموزد را روایت می کند. کیا به جای تحصیل پزشکی به فرقه های مخالف فرقه ی خود می پیوندد. ابوتراب خسروی سعی می کند با اتصال به فرهنگ و ادبیات مکتوب کهن ایرانی، روایت هایی را متکی و مبتنی بر ظرفیت های روایت گری ایرانی نقل کند. در رود راوی اصرار نویسنده بر ظرفیت زبان فارسی و دوری از نوشتن به زبان ترجمه به وضوح قابل مشاهده است.
و هنوز هم نمی دانم که این شلاق ها بودند که بر شانه هایم می پیچیدند یا دست های گایتری. من به گایتری گفتم همان طور که دست هایت در رقص تکثیر می شوند، شلاق هم در رقصش بر پوست شانه هایم تکثیر می شود. همان طور که تو در هرجایی نمی رقصی، شلاق هم هرجایی نمی رقصد. تنها در جایی مثل شانه های من می رقصد. بدون آداب هم می رقصد. باید جایی برقصد که زیبایی لرزش کشاله هایش به چشم بیاید. که موزونی رفتارشبه جمعیتی لذت ببخشد. گایتری تو هم وقتی می رقصی، دست هایت در هوا تکثیر می شود مثل این شلاق. او هم همین حالا دارد بر پوست تنم تکثیر می شود.
و هنوز هم نمی دانم که این شلاق ها بودند که بر شانه هایم می پیچیدند یا دست های گایتری. من به گایتری گفتم همان طور که دست هایت در رقص تکثیر می شوند، شلاق هم در رقصش بر پوست شانه هایم تکثیر می شود. همان طور که تو در هرجایی نمی رقصی، شلاق هم هرجایی نمی رقصد. تنها در جایی مثل شانه های من می رقصد. بدون آداب هم می رقصد. باید جایی برقصد که زیبایی لرزش کشاله هایش به چشم بیاید. که موزونی رفتارشبه جمعیتی لذت ببخشد. گایتری تو هم وقتی می رقصی، دست هایت در هوا تکثیر می شود مثل این شلاق. او هم همین حالا دارد بر پوست تنم تکثیر می شود.
ابوتراب خسروی یگانه استاد سخن امروز در ادب پارسی
بستر داستان انگار یک محیط توهمی و رازآمیزه...مرز بین رویا و واقعیت و دین و عرفان در هم پیچیده شده...در قلم آقای خسروی چیز خاصی وجود داره👻⛔️
شروع طوفانی و فوقالعادهای داشت. تسلطش روی واژگان خیلی خوب بود. ولی داستان از اواسط کتاب دیگه لو رفته محسوب میشد و فقط یه سری جزئیات ساده باقی مونده بود. خوندن دو خط از صفحه آخر هم کافی بود تا چیز خاصی از داستان نمونه جز ماجرای امالصبیان که اونم اواخرش چیز غافلگیر کنندهای نداشت.
چه تحلیل فنى و دقیقى داشتین استاد🤙🏻