شوهر دلخواه و زنی بی اهمیت: نمایشنامه با مهمانی خانۀ سیاستمداری به نام رابرت چیلترن آغاز می شود. خانم چولی که از خطای گذشتۀرابرت چیلترن آگاه است، مهمانی را بهترین فرصت برای ملاقات این سیاستمدار و گرفتن امتیاز از او می بیند. چولی با حضور در مهمانی درخواستش را بیان کرده و زندگی رابرت چیلترن را به هم می ریزد و زن بی اهمیت.در این اثر اصل داستان در درجۀ دوم اهمیت قرار دارد. گفت وگوهایی که در حقیقت به مناظره می ماند.
رمان شوهر دلخواه و زنی بی اهمیت در اواخر دهه 1800 نوشته شده است. اسکار وایلد در این رمان با شوخ طبع و طنز بی نظیر تصویری از تفاوت جامعه ی اشرافی آن زمان انگلیس را نمایش می دهد. اشرافی که به شدت معتقدند طبقات باید جدا از هم بوده و متناسب با سطح خود از امکانات جامعه برخوردار باشند. میس هستر ورسلی، خانمی که از امریکا آمده مدام خطاهای این جامعۀطبقاتی را یادآور می شود. درکتاب شوهر دلخواه زن بی اهمیت زن های جامعۀ اشراف بلاتکلیف اند.
اسکار وایلد این رمان را به صورت دو نمایشنامه نوشته که در آن از عاشقانه های زن و مرد و روابطشان با هم را با شوخ طبعیش به رویات در میآورد.
لیدی استاتفیلد: حقیقتا سراسر زندگی بسیار بسیار تلخ است، به نظر شما نیست؟ خانم الونبی: به عقیده من زندگی ربع ساعت تلخی است که از لحظات شیرینی بوجود آمده است.
چرا شما زنها نمی توانید ما مردها را با تمام عیبهایمان دوست بدارید؟ همه ی آدمیان، چه مرد چه زن، پای بند زندگی خاکی اند و ناچار عاری از عجز و نقص نیستند. وقتی ما زنان را دوست داریم، آنها را با تمام ضعف ها و معایبشان دوست می داریم، ای بسا که به علت همین وجود، همین نقایص آنها را خیلی بیشتر هم دوست بداریم. آنها که از هر حیث کامل عیارند نیاز به محبت دیگران ندارند... اگر این ضعف ها و زخمهای آدمی وجود نداشته باشد که دیگر کسی نیاز به عشق پیدا نمی کند. عشق باید همۀ گناهان را ببخشاید مگر گناه بی مهری را. عشق واقعی باید همه نوع زندگی را معذور بدارد، مگر زندگی خالی از عشق را. زنان می خواهند ما را معبود قابل پرستشی بسازند و آنگاه ما را دوست بدارند، غافل از آنکه قبل از هر چیز ما را بصورت بت هایی دروغین و ساختگی در آورده اند.
آثاری که شروع کننده ی مسیرهای حرفه ایِ درخشانی بودند و در برخی موارد، یک شَبه خالق خود را به شهرت رسانده اند.
نمایشنامه های انتخاب شده در این مطلب، بهترین ها برای ورود به این دنیا هستند
در اوایل قرن بیستم و در اغلب کشورهای اروپایی، تمایزی میان نمایش های ساده و خیابانی با آثار جدی تر به وجود آمد.
دو نیرو در دنیا وجود دارد؛ یکی شمشیر است و دیگری قلم. نیروی سومی نیز هست که از آن دو قدرتمندتر است: نیروی زنان.