کتاب رز زرد

yellow rose
اشعار بورخس
کد کتاب : 10314
مترجم :
شابک : 9786003760998
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 360
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1976
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب رز زرد اثر خورخه لوئیس بورخس

کتاب پیش رو دربردارنده ی گزیده ای از اشعار خورخه لوئیس بورخس نویسنده و شاعر معروف آرژانتینی، از چهره های برجسته در عرصه ی ادبیات جهان، است که توسط علی معصومی ترجمه شده و انتشارات نگاه آن را منتشر کرده است. این اثری نظام مند از شاعری که با شعرهایش در کشور خود به شهرت رسید اما آن چه بعدها او را به جهان شناساند و لایق ستایش کرد مجموعه ای کوچک از آثار منثورش بود. رز زرد یکی از معدود فرصت هایی است که خواننده را با شاعر درون بورخس رو به رو می کند و او را از منظری دیگر به مطالعه می گذارد.

کتاب رز زرد

خورخه لوئیس بورخس
خورخه لوئیس بورخس ، نویسنده، شاعر و ادیب معاصر آرژانتینی. وی از برجسته ترین نویسندگان آمریکای لاتین است..او یکی از چهره های اصلی ادبیات اسپانیایی و جهانی است. کتابهای مشهور او که در دهه 1940 منتشر شد ، مجموعه ای از داستانهای کوتاه هستند که با مضامین مشترک از جمله رویاها ، هزارتوها ، فلسفه ، کتابخانه ها ، آیینه ها ، نویسندگان داستانی و اساطیر بهم پیوسته اند. آثار بورخس به ادبیات فلسفی و ژانر فانتزی کمک کرده است و از سوی برخی منتقدین بعنوان آغاز جنبش رئالیستی جادویی در ادبیات آمریکای لاتین قرن ...
قسمت هایی از کتاب رز زرد (لذت متن)
غروب همواره مزاحم است/چه نمایشی و چه خاموش/اما، مزاحم تر از آن/آن آخرین فروغ است که دست و پا می زند تا دشت را به زنگار بدل کند/در آن هنگام که از خودنمایی و غوغای خورشید فرورونده/چیزی بر افق نمانده است./چنگ زدن بر آن نور، به تنگی کشیده ی دیگرگون،/چه دشوار است،/توهمی که ترس آدمی از تاریکی/بر فضا تحمیل می کند/و در لحظه ای که نابه جایی آن را درمی یابیم،/بی درنگ، رنگ می بازد/آن گونه که رویا/در آن لحظه که خفته می داند که خواب می بیند،/به پایان می رسد.

من که هزاران پسین را تاب آورده ام / و نامم به تنهایی برای به لرزه انداختن نیزه ها بس است / هستی ام را در این برهوت از یاد خدا رفته وا نمی نهم. / آیا پیش می آید که باد جنوب غربی از وزیدن باز بماند؟ / یا شمشیر از برق زدن؟ / اما چون روشنی روز بر بارانکایاکو تابید / آهن که رحم نمی شناسد با خشم بر او فرو آمد، / مرگ که از آن همه است، بر مرد لاریوخایی چیره شد / و بیش از یک زخم خنجر یادآور نام خووان مانوئل روساس شد. / لحظه ای مرده، لحظه ای بر سر پا، لحظه ای نامیرا، لحظه ای بعد شبح، / به دوزخی سپرده شد که خدا برایش تدارک دیده بود، / و در آنجا ارواح سربازان و اسبانش خرد و بی خون در برزخ / به فرمانش رژه رفتند.