کتاب گزارش برودی

Brodie's Report
هزارتوی بورخس 3
کد کتاب : 2365
مترجم :
شابک : 978-600-253-064-6
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 152
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1970
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

خورخه لوئیس بورخس از برجسته ترین نویسندگان آمریکای لاتین

معرفی کتاب گزارش برودی اثر خورخه لوئیس بورخس

کتاب گزارش برودی، اثری نوشته ی خورخه لوئیس بورخس است که اولین بار در سال 1970 انتشار یافت. بورخس در هفتاد سالگی و پس از فاصله ای بیست ساله، دوباره به نوشتن داستان های کوتاه روی آورد. در کتاب گزارش برودی، او همچنین به سبک سال های اولیه ی خود در نویسندگی بازگشت و دوباره از رئالیسمی بی رحمانه، کابوس ها و حمام های خون در داستان هایش استفاده نمود. بسیاری از این داستان ها، در دنیای زیرزمینی آرژانتین رقم می خورند و در آن ها، حتی رقابت میان هنرمندان نیز با خشونتی سرکوب شده همراه است. داستان های هیجان انگیز کتاب گزارش برودی با مقابل هم قرار دادن موضوعاتی همچوت سرنوشت و اراده ی آزاد، وفاداری و خیانت، و زمان و خاطرات، در زمره ی برترین آثار بورخس قرار می گیرند.

کتاب گزارش برودی

خورخه لوئیس بورخس
خورخه لوئیس بورخس ، نویسنده، شاعر و ادیب معاصر آرژانتینی. وی از برجسته ترین نویسندگان آمریکای لاتین است..او یکی از چهره های اصلی ادبیات اسپانیایی و جهانی است. کتابهای مشهور او که در دهه 1940 منتشر شد ، مجموعه ای از داستانهای کوتاه هستند که با مضامین مشترک از جمله رویاها ، هزارتوها ، فلسفه ، کتابخانه ها ، آیینه ها ، نویسندگان داستانی و اساطیر بهم پیوسته اند. آثار بورخس به ادبیات فلسفی و ژانر فانتزی کمک کرده است و از سوی برخی منتقدین بعنوان آغاز جنبش رئالیستی جادویی در ادبیات آمریکای لاتین قرن ...
نکوداشت های کتاب گزارش برودی
Borges renovated the language of fiction and thus opened the way to a remarkable generation of Spanish-American novelists.
بورخس، زبان داستان نویسی را از نو ساخت و با این کار، راه را برای ظهور نسلی برجسته از نویسندگان اسپانیایی-آمریکایی باز کرد.
The New York Review of Books

With a magical impression that is unrivalled in modern writing.
با تأثیری جادویی که در آثار مدرن بی همتا است.
Amazon Amazon

قسمت هایی از کتاب گزارش برودی (لذت متن)
نیلسن ها گله بان، درشکه چی، اسب دزد و گاهی قمارباز های قهاری بودند. به ناخن خشکی شهرت داشتند؛ فقط موقع عرق خوری و قماربازی بذل و بخشش شان گل می کرد. از کس و کارشان کسی خبر ندارد، حتی نمی دانیم از کجا آمده بودند. آن ها یک ارابه ی گاوکش و یک جفت ورزا داشتند. هیکلشان به یکّه بزن هایی که باعث شهرت کوستا براوا به هرزگی و بی قانونی شده بودند، شباهتی نداشت. این موضوع و چیزهای دیگری که اطلاع موثقی درباره شان نداریم، می تواند به ما کمک کند تا بفهمیم چقدر آن ها به هم نزدیک بودند. درگیر شدن با یکی از آن ها، مثل این بود که برای خودتان دو دشمن درست کرده باشید.

نیلسن ها از آن دست مردانی بودند که به دنبال لذات جسمانی هستند، اما ماجراهای عاشقانه ی آن ها، از هشتی ها و دالان های خانه های بدنام فراتر نمی رفت. بنابراین، وقتی کریستین، جولیانا بورگوس را به خانه اش برد تا با او زندگی کند، حرف و حدیث زیادی به راه انداخت. واقعیت این بود که کریستین با این کار برای خودش خدمتکاری پیدا کرد، اما این هم واقعیت داشت که کلی زلم زیمبو از سر تا پای آن زن آویزان می کرد و او را در مهمانی ها نمایش می داد همان مهمانی هایی که در خانه های توسری خورده ی اجاره ای برپا می شد و در آن ها بعضی از گام های تانگو (مثلا کوئباردو و کورته) ناشایست به حساب می آمد و ممنوع بود، و زوج ها هنوز طوری می رقصیدند که به اصطلاح «بینشان به اندازه ی کافی فاصله وجود داشته باشد». جولیانا چشم بادامی و سبزه بود؛ هر وقت کسی به او نگاه می کرد، لبخند می زد. در محله ای فقیرنشین که کار زیاد و بی توجهی باعث پیری زودرس زنان می شد، زن بدقیافه ای نبود.