کتاب تاریخچه ای عمومی از بی عدالتی و شرارت

Collected Fictions
هزارتوی بورخس 4
کد کتاب : 14333
مترجم :
شابک : 978-6002530622
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 128
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1999
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب تاریخچه ای عمومی از بی عدالتی و شرارت اثر خورخه لوئیس بورخس

کتاب تاریخچه ای عمومی از بی عدالتی و شرارت نوشته خورخه لوئیس بورخس از مجموعه «هزارتوی بورخس» منتشر شده، مجموعه ای که به راستی شامل داستان ها و نوشته هایی است که خواننده را وارد هزارتویی معنایی و تصویری می کند.

صفحات کتاب از چوبه دار مجازات شدگان و تبهکاران و دزدان دریایی انباشته شده و واژه بی عدالتی و شرارت در عنوان کتاب، ترس و هیبت برمی انگیزد، اما زیر این همه طوفان و تندر، هیچی و پوچی است.

کتاب تاریخچه ای عمومی از بی عدالتی و شرارت

خورخه لوئیس بورخس
خورخه لوئیس بورخس ، نویسنده، شاعر و ادیب معاصر آرژانتینی. وی از برجسته ترین نویسندگان آمریکای لاتین است..او یکی از چهره های اصلی ادبیات اسپانیایی و جهانی است. کتابهای مشهور او که در دهه 1940 منتشر شد ، مجموعه ای از داستانهای کوتاه هستند که با مضامین مشترک از جمله رویاها ، هزارتوها ، فلسفه ، کتابخانه ها ، آیینه ها ، نویسندگان داستانی و اساطیر بهم پیوسته اند. آثار بورخس به ادبیات فلسفی و ژانر فانتزی کمک کرده است و از سوی برخی منتقدین بعنوان آغاز جنبش رئالیستی جادویی در ادبیات آمریکای لاتین قرن ...
قسمت هایی از کتاب تاریخچه ای عمومی از بی عدالتی و شرارت (لذت متن)
الاسحاق، تاریخ دان عرب، داستان این واقعه را چنین روایت می کند: «از مردانی قابل اطمینان (اگر چه فقط خداوند، دانای کل و قادر مطلق و بخشاینده و همیشه بیدار است) روایت شده که مردی از اهالی قاهره، مال فراوان و ثروتی کلان داشت؛ اما او چنان سخاوتمند و بلند نظر بود که همۀ دارایی اش جز خانۀ پدری را از دست داد، بخت از او برگشت و سخت تهی دست شد، چنانکه جز با عرق جبین و کد یمین، نمی توانست معاش خود را تأمین کند.

یک شب، خسته و کوفته و افسرده خاطر، زیر درخت انجیری در باغچۀ خانه اش خوابیده بود. در خواب دید یک نفر که خیس بود و آب از او می چکید، از دهانش یک سکۀ طلا درآورد و به او گفت: «به درستی که بخت تو در ایران و در اصفهان است، پس به جست و جویش برخیز و به دستش آور.» پس او به ایران سفر کرد و در راه با همۀ خطرهای صحرا رو به رو شد و با همۀ خطرهای دریا و کشتی ها دزدان دریایی، مشرکان و بت پرستان، رودخانه ها، جانوران وحشی، و هم چنین با همۀ خطرات انسان ها. سرانجام، وقتی به اصفهان رسید، شب شده بود و در مسجدی خوابید. اینک، دیوار به دیوار مسجد خانه ای بود، و چون خداوند (تبارک و تعالی!) مقدر فرموده بود، دسته ای از دزدان وارد مسجد شدند و از طریق مسجد به آن خانه راه بردند، و ساکنان خانه که از سر و صدای دزدان بیدار شده بودند، فریادشان بلند شد. همسایه ها هم داد و فریاد راه انداختند که بر اثر آن، «والی» شهر همراه با افرادش به داد آن ها رسید و دزدان از راه پشت بام گریختند. آن گاه والی وارد مسجد شد و مرد قاهره ای را در آن جا خفته یافت. پس بند بر او نهاد و با چوب و چماق تا سر حد مرگ کتکش زد و به زندان انداخت. آن مرد سه روز در زندان ماند تا این که والی احضارش کرد و پرسید: «از کدام مملکت می آیی؟» او جواب داد: «از قاهره.» والی گفت: «دلیل آمدنت به ایران چه بوده است؟» او جواب داد: «در خواب شخصی را دیدم که به من گفت: به درستی که بخت تو در اصفهان است، پس به آن رجوع کن. وقتی به این جا آمدم، دانستم که بخت من همان ضربه های چوب و چماق بود که از جناب عالی دریافت کردم.»