فردای ان روز زود هنگام به سالن غذا خوری آمدم از پشت شیشه ی پنجره دیدم برف باریده است ؛ زمین یخ زده در روشنایی صبح گاه گم می شد. جز اولریکا کسی ان جا نبود. دعوتم کرد سر میزش بنشینم گفت که دوست دارد تنهایی پیاده روی کند. یاد مزاحی از شو پهناور افتادم و جواب دادم من هم همینطور ، می توانیم دوتایی باهم به پیاده روی برویم..... می دانم که از همان موقع عاشق اولریکا بودم دلم نمی خواست هیچ کس دیگری کنارم باشد. ناغافل از دور زوزه ی گرگی را شنیدم. هرگز صدای زوزه کشیدن گرگ به گوشم نخورده است ولی مطمئنم که گرگ بود، اولریکا خم به ابرو نیاورد...
برای مرد مجردی که پا به سن گذاشته، وعدهٔ عشق موهبتی است نامنتظر. معجزه مجاز است شرایطش را تحمیل کند. یاد ماجراهای عاشقانه در پوپایان۱۲ افتادم و خاطرهٔ آن دختر تگزاسی در ذهنم جان گرفت که مانند اولریکا موطلایی و رعنا بود و محبتش را از من دریغ کرده بود. در دام خطا نیفتادم و از او نپرسیدم که آیا در دلش جایی دارم یا نه. فهمیدم که اولین مرد زندگی اش نیستم و آخرینش نیز نخواهم بود. این ماجرا، که چه بسا واپسین پیوند عاشقانهٔ زندگی ام بود، برای دخترک، این مرید پرشور و سرسخت ایبسن۱۳، تنها رابطه ای گذرا بود در میان بسیاری روابط دیگر. دست دردست به راهمان ادامه دادیم. گفتم: «درست مثل رویاست و من هرگز رویا نمی بینم.» اولریکا جواب داد: «مثل همان پادشاهی که هیچ وقت خواب ندید، تا آن که ساحره ای او را در خوکدانی بستر داد.» سپس اضافه کرد: «خوب گوش بده، حالاست که پرنده ای بخواند.» و لحظه ای بعد آوازش را شنیدم. گفتم: «مردم این سرزمین خیال می کنند کسی که در آستانهٔ مرگ باشد می تواند آینده را ببیند.» او گفت: «و من در آستانهٔ مرگم.»
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
ضرباهنگ سریع، طرح داستانیِ یک وجهی، و وجود ایجاز از ویژگی های «داستان های کوتاه» هستند
در دست گرفتن جایزه نوبل ادبیات برای همه نویسندگان یک آرزو و رویا است. اما این رویا برای همه محقق نشد.
سورئالیسم را بیشتر با هنرهای تجسمی می شناسند اما در واقع، این جنبش نه تنها در هنرهای تجسمی، بلکه در ادبیات ریشه دارد.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
اول اینکه که دقت کنین 9 داستان ! در 96 صفحه ست که این نشون میده که چقدر کوتاه ن . دوم اینکه کتاب سبکش شبیه این نقل قولهای داستانی پدر بزرگها از یکسری اتفاقات گذشته است انگار . بورخس مستقیما با خواننده صحبت میکنه و این داستان هارو توضیح میده که اتفاقات واقعین اما به شکل داستانی . بعضی از داستانها جالب نیستن و بعضیها هم بد نیستن ولی به نظرم کتابی نیست که نه به خاطر بورخس و نه برای داستان کوتاه بودنش بتونم به بقیه پیشنهاد کنم . من چاپ 1400 رو 18 تومن گرفتم .
نُه داستان کوتاه عمیق و حیرتآور و درگیرکننده در نهایت ایجاز و فشردگی، با ترجمهی کمنقصی که به خوبی تونسته نبوغ بورخس بزرگ رو منتقل کنه.
کتابی ضعیف و نا مناسب برای شناخت بورخس بزرگ