یک صبح بهاری که پاریس داشت پس از چله روزه زمستان دم طاووسی اش را پهن می کرد، تصادفا با آن ها آشنا شدم. داشتم در بولوار پور رویال راه می رفتم، بعد وارد سن مارسل و لوپیتال شدم و میان آن همه خاکستری چشمم به رنگ سبز افتاد و به یاد شیرها افتادم. من دوست شیرها و پلنگ ها بودم، اما تا آن موقع به ساختمان مرطوب و تاریکی که همان آکواریوم بود پا نگذاشته بودم. دوچرخه ام را به نرده ها تکیه دادم و رفتم به لاله ها نگاهی بیندازم. شیرها غمگین و زشت بودند و پلنگم هم خواب بود. فکر کردم به آکواریوم بروم، همین طوری کجکی و سرسری به ماهی های بی مزه نگاه می کردم که یکهو اکسولوتی ها چشمم را گرفتند. یک ساعتی ایستادم به تماشای آن ها و بعد رفتم، بی آن که بتوانم به چیز دیگری فکر کنم.
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
ضرباهنگ سریع، طرح داستانیِ یک وجهی، و وجود ایجاز از ویژگی های «داستان های کوتاه» هستند
در دست گرفتن جایزه نوبل ادبیات برای همه نویسندگان یک آرزو و رویا است. اما این رویا برای همه محقق نشد.
کتاب خوبیه و پر از داستانهای کوتاه زیبا . ترجمه وقفی پور هم حرف نداره !