چیزی که واضح و مبرهن است، پایان شهرها در ایران است! روندی که از اواسط دههی شصت قرن 1300 آغاز شد، آغاز یک پایان بود و چنان با سرعت و قدرت ویرانگری پیش رفت که میتوان به یقین گفت، دیگر شهری در ایران وجود ندارد که نسبتی با تاریخ، چشمانداز، طبیعت و انسان داشته باشد! انبوهسازی بی حساب و کتاب و بدون در نظر گرفتن شرایط محیطی، تاریخی، اقلیمی و فرهنگی، بلایی بر سر شهر/ شهرها در ایران آورده که خانهها و معابر و اماکن عمومی از بندر لنگه تا تهران، از بیرجند تا گیلانغرب، از شیراز تا رشت، یا از روی هم کپی شدهاند یا درحال کپی شدنند! واقعیت ماجرا این است که نمیدانیم آیا راه و امیدی برایمان وجود دارد که خودمان و شهرهایمان را نجات دهیم، ولی خوب میدانیم اگر ادبیاتمان سکوت کند، اگر شهر و ایده و تصویرش را روایت نکند، قصههای شهرها را ننویسد، شهرها پیش از قطعیت مرگشان، خواهند مرد! کتاب «رشت: یک شهر بیست داستان» خواست ادبیات برای روایت شهریست که تاریخ، تصویر، ایده و مکانمندی دارد. داستانهایی از گذشته تا امروز، از بیست نویسنده به ترتیب تاریخ تولدشان و منظری که به رشت داشتهاند در کتاب مجموع شدهاند و تاریخ شخصی نویسندگانشان را با تاریخ شخصی شهرها و البته تصویر عمومیشان در اذهان تجمیع کردهاند. داستانهای کتاب رشت، با حسن انتخاب کیهان خانجانی، همگی شهری را روایت میکنند که نسبتش با مدرنیته، معماری مدرن و انسان مدرن، در احترام به زنان و ارج نهادن به طبیعت و زندگی تعریف میشد و تمام تلاشش را برای بقای خودش و ریشههایش انجام داده است. هرچند نمیدانیم ماجرای رشت مثل ماجراهای دیگر ما، به کجا خواهد رسید، ولی میدانیم، پس از ظلمت، نور است و قصههای این کتاب، روزنههایی از این نورند!
کتاب رشت