داستانی پرفروش درباره ی مهربانی، دوستی و امید.
داستانی زیبا که بر مخاطب با هر سنی تأثیر خواهد گذاشت.
ندایی منحصر به فرد برای مهربانی که توسط یک راوی فراموش نشدنی به گوش می رسد.
حرف زدن با درخت ها سخت است. ما زیاد اهل گپ زدن نیستیم. منظورم این نیست که از ما کارهای خارق العاده برنمی آید؛ از آن کارهایی که شما هیچ وقت نمی کنید. مثلا برای جوجه جغدهای سفید و کرکدار، گهواره می شویم؛ به خانه درختی های شل و وارفته استقامت می دهیم؛ فتوسنتر می کنیم. اما این که با آدم ها حرف می زنیم یا نه، باید بگویم... نه زیاد.
شاید الان به این فکر می کنید چرا سر زنگ علوم که درس «مام طبیعت دوست ماست» را می خواندید، کسی به شما نگفت درخت ها حرف می زنند. تقصیر معلمتان نیست؛ به احتمال زیاد خودش هم نمی داند درخت ها می توانند حرف بزنند. بیشتر آدم ها این را نمی دانند.
پوسته ی رگه دار و قرمز-خاکستری دارم، با برگ های چغر و تیزتیزی و ریشه های سرسخت و جست و جوگر؛ و اگر تعریف از خود نباشد، توی این خیابان، من بهترین رنگ پاییزی را دارم. صفت قرمز، به تنهایی برای توصیف رنگم کافی نیست. اگر ماه اکتبر به سراغم بیایید، به نظر می آید آتش گرفته ام. جای تعجب است که هر پاییز، آتشنشانی سعی نمی کند با آبپاش خاموشم کند!
داستان ها نقشی مهم و حیاتی در رشد و پیشرفت کودکان دارند. کتاب هایی که می خوانند و شخصیت هایی که از طریق ادبیات با آن ها آشنا می شوند، می توانند به دوستانشان تبدیل شوند.
به هر طرف نگاه کنید، با داستان ها روبه رو می شوید. از گذشته های خیلی دور که اجداد ما دور آتش می نشستند و داستان تعریف می کردند تا به امروز که شبکه های تلویزیونی، سریال های محبوبی تولید می کنند
چه اتفاقی می افتد وقتی دو ژانر علمی تخیلی و فانتزی، و انتظارات متفاوتی که از آن ها داریم، در تار و پود یکدیگر تنیده شوند؟
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟
عالی بود واقعا ممنونم
میشه تو تبریز بفروشید ??