با صداقتی سختگیرانه.
یالوم، داستان سرایی شگفت انگیز است، نویسنده ای جذاب و متفکری بزرگ، سخاوتمند و غمخوار.
عمیق ترین تشریح از پیشینه و احساسات یالوم.
ساعت سه صبح از خواب پریدم. بالشم از اشک خیس شده بود. به آرامی از رختخواب بیرون خزیدم تا مرلین بیدار نشود. به دستشویی رفتم. چشم هایم را خشک کردم و همان دستورالعمل هایی را که چهل سال است برای بیمارانم تجویز می کنم، خود انجام دادم؛ «چشم هات رو ببند، خوابت رو در ذهنت مرور کن و بعد هرچی را که در خواب دیدی یادداشت کن.»
با رمان «وقتی نیچه گریست» تا مدت ها روی ابرها زندگی می کردم و سروصداهای کتاب «گروه درمانی، از نظریه تا عمل» به زور مرا از آن بالاها به پائین کشید. چون بعد از گذشت ده سال، این کتاب واقعا نیاز داشت به روز شود. باید صفایی به سر و رویش می دادم تا بتواند به رقابتش با بقیه ی کتاب های دانشگاهی ادامه بدهد. تا یک سال و نیم بعد احساس می کردم یوغی به گردن بسته ام. هر روز مجبور بودم به کتابخانه ی دانشکده ی پزشکی استنفورد بروم و تحقیقات گروه درمانی یک دهه ی قبل را بازبینی کنم، آن هایی را که به موضوع کتاب ارتباط داشت به کتاب اضافه کنم و قسمت هایی را که دیگر به کار نمی آمد با غم و اندوه حذف کنم.
در تمام این مدت، از پس ذهنم، رمان دیگری داشت به بیرون تراوش می کرد. هر بار که دوچرخه سواری می کردم یا در لحظات آرام و ساکت قبل از خواب، روی شخصیت ها و طرح اصلی داستان کار می کردم. بعد از تمام شدن بازنگری کتاب گروه درمانی، خیلی زود نوشتن کتاب «دروغگویی روی مبل» را شروع کردم.
«روانشناسی» برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ است و بینشی ارزشمند را درباره ی چگونگی کارکرد ذهن انسان به آن ها می بخشد.
خواندن زندگینامه افراد موفق و حتی افراد غیر موفق برای همه ما لازم است. اما واقعا چه فایده مهمی برای ما دارد؟
اروین یالوم در کتاب هایش، روان درمانی، فلسفه و داستان گویی را در هم می آمیزد و معجونی درمانی را خلق می کند.