بلافاصله پس از اتمام کارشناسی، تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد را شروع کردم و با گذراندن تمام واحدهای درسی به دنبال جمع آوری مطالب برای تهیه ی پایان نامه بودم. برخلاف تصمیم قلبی ام، اغلب اوقاتم به بطالت می گذشت. تصمیم گرفتم دوباره کار کنم. گاهی آگهی روزنامه را با دقت تمام چندبار می خواندم. گاه بی اختیار به گوشه ای پرتش می کردم و دوباره عمیق تر مطالعه اش می کردم. چشمم به تیتر درشتی افتاد که خبر از تعجیل آگهی دهنده برای استخدام پرستار کودک با حقوق مکفی می داد. با خود کلنجار می رفتم و بی آن که فکر کنم، لحظه ای مصرانه به گذشته و آینده چشم می دوختم. کف دست هایم را مضطربانه به هم می مالیدم. شماره ای که قید شده بود را با تشویش گرفتم:
-الو...
صدای خسته مردی جوان بر اضطرابم افزود.