از وقتی که فهمیدند رهایی ام نزدیک است شروع کرده اند به خراب کردن دیوارها میخواهند فرار کنند و دنبالم .بیایند میخواهند دوباره به من بازگردند ولی این ضحاک اسیر شده در بطنم زمان مرگش فرارسیده و آنها تولد او را در مرگ خود خواهند دید جایی برای رفتن ندارم خانه ام ویران شده به ویرانه های خانه ام باز میگردم بهتر از من میدانی سیاهی برای کام گرفتن از من کسانم را در مرگ خواباند و فروزه های آتش مقدس خانه ی پدرم را خاموش نمود.