بعد از جنگ همانند همه ی ملت های مدافع، بلانکن ها نیز تنبل، اخلالگر، فتنه جو و سرشار از دشمنی و کینه شدند، به طوری که با خاتمه ی جنگ، غرور نیز از وجود آنها رخت بربست. از آن پس مردم جز برای نعل کردن اسبها و تیز کردن تیغه ی گاوآهنهاشان به آنها مراجعه نمیکردند. بالاخره آنچه را ارتش شمال به زور قشون و اسلحه نتوانست انجام دهد، «اولین بانک ملی سانیزیدرو» با مصادره ی املاک آنها به اتمام رسانید.
آن روز صبح شلوار سوراخداری به رنگ سفید و قهوهای پوشیده بود که زانوهای آن تقریبا بالای برگردان پاچه هایش قرار داشت از شدت کثافت، رنگ تیره گرفته بود. او در دوران افسردگی اش چنان از پا درمی آمد که نه خودش را میشست و نه زیاد چیزی میخورد. او کلاه دندانه دار را به خاطر زیبایی به سر نمیگذاشت بلکه این کار را برای جلوگیری از ریختن موهای خرماییاش روی چشمانش می کرد و نیز برای اینکه موقع رفتن به زیر ماشین به روغن گریس آغشته نشوند. او اکنون به طرز احمقانه ای خوآن چیکوی را نگاه میکرد که اسبابها را روی جعبه می چید و در حین این تماشا ابرهای خاکستری خواب در ذهنش به حرکت در می آمد و از شدت تحرک آنها حالت تهوع به او دست میداد.