در کتاب جادوی چپکی - اردوی شبانه اثر سارا ملانسکی داستان دانش آموزانی از یک مدرسه جادوگری که سفری را پشت سر می گذارند روایت شده است.
نوری هوراس می تواند خودش را به یک بچه گربه تبدیل کند. اما گاهی اوقات کمی جادوی اژدها اضافه می کند و خوب ، به طور تصادفی به یک بادگیر تبدیل می شود. اوه؟ دوست او آندرس پادیلو می تواند پرواز کند. . ..
نوری و آندرس با سایر بچه هایی که جادوی غیرمعمول دارند در یک کلاس سحر و جادو هستند. اکنون آنها اولین سفر خود را پشت سر گذاشتند! در پناهگاه اژدها ، نوری ، آندرس و همکلاسی های آنها با اژدها شنا می کنند ، با اژدها پرواز می کنند و اژدها را تغذیه می کنند. حتی جایی وجود دارد که آنها می توانند یک اژدها تازه متولد شده را ببینند.
بچه های این کلاس تنها کسانی نیستند که ازپناهگاه اژدها بازدید می کنند. دانش آموزان دیگری نیز در آنجا هستند. دانش آموزان مدرسه دیگری که جادوی "عادی" آموزش می بینند. آنها با یکدیگر با اژدها آموزش امداد و نجات، آتش نشانی و کارهای دیگری انجام می دهند. گاهی اوقات با یکدیگر دعوا و زمانی با یکدیگر دوستانه به دنبال ماجراجویی می روند..
یک داستان سرگرم کننده در مورد قدرتهای جادویی که به طنز آغشته اند.
داستان خلاقانه با ترکیبی ماهرانه و متعادل از جلوه ها و شوخ طبعی ها. . . . جذاب ، دلچسب و جادویی.
یکی از پسرها گفت: «من واقعا کیف کردم.» آن پسر، پوستش سفید و برعکس فیبی ریزه میزه بود. «بهتر بگم با دیدنت مغزم سوت کشید.» آندرس نمی توانست باور کند. این بچه ها فکر می کردند او یک پروازی ماهر است. یک پروازی فوق العاده. شاید هم واقعا همین طور بود. او به راحتی می توانست بیشتر از یک متر بالا برود. خیلی از کلاس پنجمی ها را می شناخت که نمی توانستند این کار را بکنند. تازه، پروازی ها خیلی زود هم خسته می شدند، ولی آندرس بدون هیچ تلاشی بالا می ماند. او حتی موقع خواب هم توی هوا معلق بود. توی آن سالن سقف بلند شگفت انگیز هم که فهمیده بود چه طور تاب بازی کند و خودش را برعکس کند. انگار داشت چیزهای شدنی جدید و حیرت انگیزی کشف می کرد. ولی چیزی که این بچه های جدید از آن خبر نداشتند، این بود که آندرس دیگر نمی توانست پایین بیاید.
داستان ها نقشی مهم و حیاتی در رشد و پیشرفت کودکان دارند. کتاب هایی که می خوانند و شخصیت هایی که از طریق ادبیات با آن ها آشنا می شوند، می توانند به دوستانشان تبدیل شوند.
چه اتفاقی می افتد وقتی دو ژانر علمی تخیلی و فانتزی، و انتظارات متفاوتی که از آن ها داریم، در تار و پود یکدیگر تنیده شوند؟
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟
خیلی کتاب خوبی حتما بخرید