پیرمرد می گوید یک بار وقتی حدودا بیست وپنج ساله بودیم، موقع پایین آمدن از چراگاه با شافلنشر کشاورز دو تا از گوسفندهای دیگران را دزدیدیم و بین راه فروختیم. به این ترتیب برای جشن تبرک کلیسا پول گیر آوردیم.
رمانی متفاوت در حال و هوای اتریش دوران دهه 40