کتاب ساده دل

L'Ingénu
  • 10 % تخفیف
    98,000 | 88,200 تومان
  • موجود
  • انتشارات: جامی(مصدق) جامی(مصدق)
    نویسنده:
کد کتاب : 14200
مترجم :
شابک : 978-6007436158
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 144
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 1767
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 7
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب ساده دل اثر ولتر

کتاب"ساده دل" نوشته "ولتر" که در سه روز نوشته به نثر درآمده ، شاهکاری است که با طنز دغدغه های اصلی انسان امروزی را بیان نموده است . در واقع "ولتر" در کار"ساده دل" به نثر درآمده در قرن هجدهم ابعاد وجودی انسان کنونی را دربر می گیرد. انسانی که به دنبال خوشبختی و رضایت است ولی آن را نه در پول نه در رفاه زمینی ویا حتی رسیدن به معشوق نمی یابد.پس خوشبختی کجاست؟
"ولتر"در سرتاسر کتاب "ساده دل"اثری مفرح و همزمان بی رحم و ویرانگر رقم میزند، کیفیت هایی که شاید آسان تر از آنچه فکرش را میتوان کرد را در این کتاب کم حجم کنار یکدیگر قرار بدهد و همین دو جنبه ی متناقض و ناسازگار را زندگی غریبی را شکل می دهد. در "ساده دل"جملات بسیار هوشمندانه وجود دارد که انسان را دراندیشه فرو می برد. مقابله با این شکل از تفکر، که از دید"ولتر" هر بلایی به سرانسان بیاید باز بدتر آن هم وجود دارد پس بهترین حالت ممکن، همان چیزی است که پیش آمده در واقع سرنخ هایی است برای تعقل واندیشیدن.

بخش 1.چگونه کاندید در قصری زیبا پرورش یافت و چگونه از آن جا بیرون رانده شد
بخش 2. در میان بلغارها چه بر سر کاندید آمد
بخش 3. چگونه کاندید از دست بلغارها گریخت و چه بر او گذشت
بخش 4. چگونه کاندید آموزگار خانگی و فیلسوف قدیمی خود، دکتر پانگلوس را دید و چه پیش آمد
بخش 5.کشتی شکستگی، زمین لرزه و آن چه بر سر دکتر پانگلوس، کاندید و ژک غیرتعمیدی آمد
بخش 6. چگونه برای جلوگیری از زمین لرزه دادگاه عالی تفتیش عقاید برپا کردند، و چگونه کاندید شلاق خورد
بخش 7. چگونه پیرزن از کاندید مراقبت کرد و چگونه کاندید او را که عاشق اش بود، بازیافت
بخش 8. داستان کونه گوند
بخش 9. بر سر کونه گوند، کاندید، قاضی بزرگ و یهودی چه آمد
بخش 10.کاندید، کونه گوند و پیرزن در واماندگی عمیق به کادیز رسیدند، آن ها به سفر دریا رفتند
بخش 11. داستان پیرزن
بخش 12. ادامه ی داستان پیرزن
بخش 13. چگونه کاندید مجبور شد کونه گوند دوست داشتنی و پیرزن را ترک کند
بخش 14.چگونه ژزوییت های پاراگوئه از کاندید و کاکامبو پذیرایی کردند
بخش 15. چگونه کاندید، برادر کونه گوند عزیزش را کشت
بخش 16. دو دختر، دو میمون و وحشی هایی به نام اوریون ها، بر سر دو مسافر چه آوردند
بخش17. ورود کاندید و پیشخدمت اش به کشور ال دورادو، و آن چه در آن جا دیدند
بخش 18. در سرزمین ال دورادو چه دیدند
بخش 19. در سورینام چه اتفاقی برای آن ها افتاد، و چگونه کاندید با مارتین آشنا شد
بخش 20. در دریا چه بر سر کاندید و مارتین آمد
بخش 21. کاندید و مارتین به ساحل فرانسه رسیدند، آن ها با یکدیگر بحث می کردند
بخش 22. در فرانسه چه بر سر کاندید و مارتین آمد
بخش 23. کاندید و مارتین از سواحل انگلستان گذشتند؛ ایشان در آن جا چه دیدند
بخش 24. درباره ی پاکت و برادر ژیروفله
بخش 25. دیدار با لرد پوکوکورانته، نجیب زاده ی ونیزی
بخش 26.درباره ی شامی که کاندید و مارتین با شش غریبه خوردند، آن ها که بودند؟
بخش 27. سفر کاندید به کنستانتینوپل
بخش 28. برای کاندید، کونه گوند، پانگلوس، مارتین و دیگران چه پیش آمد؟
بخش 29. چگونه کاندید دوباره کونه گوند و پیرزن را پیدا کرد
بخش 30. فرجام

کتاب ساده دل

ولتر
ولتر با نام واقعی فرانسوا ماری آروئه، زاده ی 21 نوامبر 1694 و درگذشته ی 30 می 1778، فیلسوف و نویسنده ی فرانسوی برجسته ی عصر روشنگری است.ولتر در پاریس به دنیا آمد. او در هفت سالگی مادر خود را از دست داد و در خانواده ای مذهبی بزرگ شد. ولتر در مدرسه لوئی کبیر تحصیل کرد، در آنجا زبان لاتین و یونانی آموخت و بعدها نیز بر ایتالیایی، اسپانیایی و انگلیسی مسلط شد. او بر خلاف میل پدر، که می خواست پسرش حقوقدان شود، نویسندگی را در پیش گرفت. ولتر به انجمنی به نام تمپل پیوست و سپس به شاگردی یکی از قضات دادگ...
قسمت هایی از کتاب ساده دل (لذت متن)
در بخشی از کتاب "ساده دل" ،"ولتر" می خوانیم: هیچ چیز نمی توانست به اندازه ی مشق نظامی دو ارتش، زیبا، با روح، درخشان و عالی باشد. شیپورها، فلوت ها، ابواها، طبل ها و توپ ها چنان هارمونی ایجاد می کردند که حتی در دوزخ هم شنیدنی نبود. نخست توپ ها حدود شش هزار نفر را در هر دو سمت از پا انداختند، سپس رگبار آتش تفنگ ها، از بهترین ها در دنیا در حدود نه یا ده هزار آدم پستی که سطح اش را کثیف کرده بودند، برداشت. سرنیزه دلیل کافی برای مرگ چند هزار تن دیگر بود . . .

سرانجام، هنگامی که دو پادشاه در خیمه های خود، پیروزی را با خواندن سرود ته دیوم جشن می گرفتند، کاندید جایی دیگر سرگرم استدلال علت و معلولی اش بود. با گذر از خاکریزهای مرگ و زار و نزار، به نزدیکی روستایی رسید که سوخته و با خاک یکسان شده بود. این روستایی آباری بود که بلغارها براساس قانون جنگ آن را سوزانده بودند. اینجا، پیرمردان گیج از شکست، نظاره گر آخرین رمق های زنان مثله شده شان بودند که هنوز بچه های خود را محکم به پستان های خون آلودشان چسبانده بودند؛ آنجا، دختران شکم دریده که ابتدا نیازهای طبیعی قهرمانان مختلف را برآورده بودند، چشم از جهان بسته بودند، دیگران نیم سوخته در شعله های آتش، از خدا مرگ می خواستند. مغزهای متلاشی شده و دست و پاهای تکه تکه شده روی زمین ریخته بود.

کاندید با سرعت تمام، به سوی روستای دیگری فرار کرد. این یکی متعلق به بلغارها بود و قهرمانان آباری همان ویرانی ها و فجایع را در آن جا پدید آورده بودند. با بالا رفتن از ویرانه ها و همین طور که پاهایش به اندام تکه تکه شده می گرفت، سرانجام راهش را بیرون از محدوده ی جنگ برگزید، در حالیکه کمی خوراک در کوله پشتی داشت و هرگز از خیال دوشیزه کونه گوند بیرون نمی آمد. به هلند رسید. ته توشه اش درآمده بود، ولی شنیده بود که در آن کشور همه ثروتمند و مسیحی اند، به این دلیل احساس کرد می تواند همان گونه رفتار کند که پیش تر می کرد، پیش از اینکه به خاطر عشق به دوشیزه کونه گوند با اردنگی از قصر بارون بیرون رانده شود.