سایه ای دنبالش بود. همان سایه ی همیشه. سایه، خودش را در سایه دیوار گم می کرد و باز پیدایش می شد. گنده بود، به نظر یوسف گنده می آمد، یا این که شب و سایه روشن کوچه ها او را گنده، گنده تر می نمود؟ هرچه بود، این سایه ذهن یوسف را پر کرده بود. چیزی مثل بختک بود. هیکلش به اندازه دو تا آدم معمولی به نظر می رسید. یوسف حس می کرد خیلی باید درشت استخوان و گوشتالو باشد. مثل یک گاو باد کرده. گاوی که پوستش را با کاه پر کنند. شکمش لابد خیلی جلو آمده است. مثل شکم گاو. حتما پیراهنش، آن جا که روی شیب شکمش را می پوشاند، چرک و کثیف باید باشد. مثل چرم.
هیچکس نبود، و یوسف حس می کرد موهای پس گردنش از بخار نفس غریبه ای خیس عرق شده است. چندشش می شد. حس می کرد نگاه هیزی مثل مته داغ، پس کله اش را دارد سوراخ می کند. حس می کرد گوش هایش دارند الو می گیرند. شرم کرد. بیزار بود. نفرت داشت. از خودش بدش می آمد. مثل اینکه کار خلافی انجام داده. لب خود را می گزید.
این جور آدم ها مثل مورچه اند. آرام و پر حوصله و خسته نشدنی. جوری هستند که آدم فکر می کند خیال مردن ندارند.
آیا کودک شما هر روز مطالعه می کند، نه به خاطر این که مجبور است، بلکه چون خودش دوست دارد؟
داستان ها نقشی مهم و حیاتی در رشد و پیشرفت کودکان دارند. کتاب هایی که می خوانند و شخصیت هایی که از طریق ادبیات با آن ها آشنا می شوند، می توانند به دوستانشان تبدیل شوند.
روز و شب یوفِس
؟! 🤔
عاشق تک تک کتابهای استاد هستم ،پاینده باشید
استاد دولت آبادی تو این کتاب از نگاه پسری نوجوان،دست به قلم برده،لحن بیانش زیبا بود ولی به شخصه همزاد پنداری نتونستم بکنم.یبار خوندم و هدیه دادم به کتابخونه شهرمون
روز و شب یوفِس
روز و شب یوفِس
در این کتاب یک روز و شب با یوسف همراه میشیم تا تفکرات و خیالات و رویاها و دلمشغولی و سختیهای زندگی این پسر تازه به بلوغ رسیده ای رو ببینیم که تو محیط بسته ای بزرگ شده و حس تنهایی هم میکنه. توصیفات کتاب جالب بود و قلم قوی دولت آبادی در داستان به خوبی مشخص بود.
خیلی خوب تونسته بود ترس و دلهره رو تو متن بیاره و بهت انتقال بده،مخصوصا تو بریده بریده نوشتنها و تکرار کلمات و جمله ها.از نظر داستان هم بنظرم هیچی کم نداشت تا به حال فکر و احساس و جزئیات یک پسر نوجوون اینجوری برام هضم نشده بود.
دولتابادیشناس بزرگ عصر ما
محمود دولت آبادی این کتاب رو زمان نگارش کلیدر نوشته و در آغاز کتاب به این موضوع اشاره میکنه.قلم دولت آبادی در این کتاب سادهتر و روانتر از باقی آثارشه و به نظرم برای کسانیکه تا حالا از این نویسنده چیزی نخوندن میتونه کتاب خوبی برای شروع باشه.این کتاب زیاد موردعلاقهی من نبود.شاید به این دلیل که آثار قویتری از دولت آبادی خوندم.داستان درباره پسری به نام یوسفه که در حال گذراندن دوره بلوغه و با مشکلاتی در خانواده دست و پنجه نرم میکنه.یوسف فکر میکنه که با مرد شدن میتونه خیلی از کارهایی که خلاف عرف جامعه هست رو انجام بده.از طرف درگیریهایی در ذهنش داره.اون مدام حضور یک سایهای رو در مسیر رفت و برگشت از کلاس به خانه پشت سرش حس میکنه.
خیلی بد ، مُدام در اوهام و توهم .. تمام لحظات خوبم از سلوک رو ازبین برد
این رمان کوتاه درباره پسر جوانی به نام یوسف هست که در مرحله بلوغ هست. درگیریهای ذهنی این فرد به خوبی توسط قلم توانای دولت آبادی به تصویر کشیده میشه و خواننده به خوبی با داستان همراه میشه.