کاوشی تفکربرانگیز درباره ی ایمان و آگاهی تاریخی مردم روسیه.
این اثر به خاطر منحصر به فرد بودن خود، از سایر آثار نویسنده متمایز می شود.
رمانی کوتاه نوشته ی یکی از برجسته ترین رمان نویسان قرن نوزدهم.
از آنچه بر سرش آمده بود، به هیچ کس چیزی نمی گفت. اما گاهی، خاصه در غروب، در ساعتی که آوای ناقوس کلیسا زمانی را به یادش می آورد که احساسی ناشناخته سراپایش را لرزانده و در تپش انداخته بود، در جان جاودانه مجروحش توفانی برمی خاست. آنوقت روحش به لرزه می افتاد و درد عشق باز در دلش شعله ور می شد و سینه اش را به آتش می کشید. تنها و افسرده به آرامی اشک می ریخت و زیر لب زمزمه می کرد: «کاترینای من، کبوتر بی همتایم، خواهرک شیرینم...»
کاترینا که آشکارا ناراضی بود، با لحنی آزرده گفت: «چیزهایی که من در عوض غصه هایم به دست آورده ام، جایی نرفته. یکی خیال می کند چیزی که نصیبش شده کم بوده، آن یکی خیال می کند زیاد بوده. یکی می خواهد همه چیزش را نثار کند و در عوض چیزی نصیبش نمی شود، یکی هیچ وعده ای نمی دهد اما دل دنبالش می رود و از او اطاعت می کند.» بعد با نگاهی غم بار به اردینف نگریست و ادامه داد: «نباید کسی را سرزنش کرد. یکی اینجور است یکی آنجور. خیال می کنی می شود دانست که چرا دل دنبال این می رود و نه دنبال آن؟»
«داستایفسکی» چه حقایقی را در مورد انسان ها آشکار کرد و چگونه به مسیر ادبیات، شکل و جهت داد؟
این مقایسه، با توجه به تعداد ترجمهها، سبب آشنایی بیشتر و بهتر با این شاهکار تاریخ ادبیات شده و در انتخاب ترجمهای که بیشتر میپسندید، کمکحالتان است.
در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
در این مقاله قصد داریم به حقایقی مهم، جالب توجه و کوتاه درباره ی زندگی فئودور داستایفسکی بپردازیم.
نویسندگان پرتعدادی در «ادبیات روسیه» ظهور کرده اند که ایده های ژرف، آثار ادبی و توانایی آن ها در داستان سرایی در طول زمان طنین انداز بوده است.
«روانشناسی» برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ است و بینشی ارزشمند را درباره ی چگونگی کارکرد ذهن انسان به آن ها می بخشد.
به هر طرف نگاه کنید، با داستان ها روبه رو می شوید. از گذشته های خیلی دور که اجداد ما دور آتش می نشستند و داستان تعریف می کردند تا به امروز که شبکه های تلویزیونی، سریال های محبوبی تولید می کنند
«شبهای روشن» نیز مانند همهی شاهکارهای داستایفسکی، از منظری انسانی و روانشناسانه پرداخت شده است.
داستان های او، یکی از اصلی ترین پایه های ادبیات روسیه را تشکیل می دهند.
در ابتدا فقط باید گفت مثل تمام اثار او علاوه بر سوالات زیاد ما تا یک مدت به اون اثر هم فکر میکنیم ، و اینکه باز هم مثل تمام اثار او بطن زندگی خود نویسنده در متن مشهوده،این کتاب شاید از نظر داستانی به مانند سایر کتابهای او قدرتمند نباشه اما ذات قلم او تغییر نکرده و کم و کاستی نداره،و در آخر فقط میتونم بگم «داستایفسکی آفرینندهی اندیشههای مجسم و سازندهی جهان هایی عجیب است»
لطفا موجود کنید
چرا موجود نمیکنید
تروخدا موجود کنید
کاش دوباره موجود کنید
موجودش کنیننننن
این کتاب، داستان کوتاهی از تلاقیِ ضعف بیمارگونه پسری منزوی و رویاپرداز در مواجهه با عشق، روان آشفته و خارج از تعادل معشوقهاش و روح شیطانیِ همسر دختر است. نویسنده به مفهوم آزادی و محرومیت از آن به دلایل مختلف، میپردازد. این اثر پس از بیچارگان و همزاد نوشته شده است ولی نسبت به آنها ضعیفتر میباشد؛ با این وجود، به دلیل اینکه برخی از مفاهیم داستان در آثار بعدی داستایفسکی بسط داده شدهاند، ارزش خواندن دارد.
نثر کتاب کمی خسته کننده هست.وقتی داستان تموم میشه، همچنان سوالهایی برای مخاطب باز میمونه که بیجواب موندن، و در کل چیزی که تو این کتاب گیر مخاطب میاد فضاسازی خاصشه و چند داستان که در هم گره خوردن.
چقدر توصیفات دلبرانه است چقدر قلم مهربانه و ترجمهی روان
قدم زدن روی مرز باریک حقیقت یا اوهام ...
بین کارهای کوتاه داستایفسکی واقعا از این کار زیاد خوشم نیامد، جز چند صفحه که از زبان پدر دختر داستان یک سری از نظریات داستایفسکی بازگو میشود که به نوبه خود شاهکار است، بقیه داستان چنگی به دل نمیزند.