من حتی تو تلویزیون هم جوکم اثری از جیمز پترسون و کریس گاربنستاین، درباره ی پسری است به نام جیمی گریم که سال ها پیش خانواده ی خود و توانایی راه رفتن را از دست داده است. حالا چند سال بعد، او در مسابقه ی نمکی ترین بچه کمدین دنیا برنده شده و یک میلیون دلار و حق پخش برنامه ی تلوزیونی خودش را جایزه گرفته. زمانی که افرادی از هالیوود به مدرسه اش می آیند تا او اوراق تایید این برنامه را امضا کند، او دچار تردید می شود. آن ها تصمیم می گیرند تا یک برنامه ی تمرینی در برابر طرفداران جیمی اجرا شود، اما جیمی دچار اضطراب شده و سر صحنه خشکش می زند. این سبب می شود تا تهیه کنندگان از او ناامید شده و شخص دیگری را انتخاب کنند تا به جای او بازی کند. سرانجام او موفق می شود تا دوباره اعتماد تهیه کنندگان را جلب کند و برنامه اش را پس بگیرد و یک افتتاحیه عالی برای آن اجرا کند.
جیمی، علاوه بر اینکه شخصیت اصلی قصه است، دوست داشتنی ترین کاراکتر کتاب نیز هست، چون با وجود اتفاقات غم انگیزی که در زندگی اش رخ داده، نظیر از دست دادن خانواده و توانایی راه رفتن، هنوز سرشار از حس شوخ طبعی است و این نشاط و شوخی طبعی را با جهان تقسیم می کند. یکی از مواردی که کتاب مورد بحث قرار داده، مساله ی زورگویی است. مثلا در این داستان جیمی بخاطر معلولیتش توسط دو کودک دیگر مورد زورگویی و تمسخر قرار می گیرد و نشان داده می شود که این نوع از زورگویی ها به طور روزمره اتفاق می افتند و لازم است که هرچه سریع تر متوقف شوند.
پترسون و گاربنستاین حین اینکه با کمدی جاودانه ی ابوت و کاستلو،گروچو مارکس و دیگر بزرگان تجدید میثاق می کنند، شوخی های جدیدی را عرضه می دارند که مستقیما با تجربیات کودکان در سنین راهنمایی سخن می گوید.
کیفیت این روایت متبحرانه با کارتون و دیالوگ های اضافه شده بسیار افزایش یافته است.
تلخ و تند...خوانندگان از فقدان ویرانگر جیمی و نحوه بازیابی او از این اتفاق غم انگیز، آگاه می شوند...پایان تاثیرگذار این داستان که آسیب پذیری جیمی را از پشت نقاب شوخ طبعی اش آشکار می کند، روحیه ی مقاوم جیمی را پاس می دارد.
سلام من جیمی گریم هستم و از ته دل دعا می کنم که شما هم بیننده برنامه تلویزیونی جدیدم باشید؛ البته اگه آخرش بتونم یه برنامه بسازم. ببینید، موضوع از این قرار بود که وقتی من توی مسابقه نمکی ترین بچه کمدین دنیا که توی هالیوود برگزار می شد برنده شدم، یکی از جایزه هام این بود که ستاره برنامه تلویزیونی مخصوص خودم توی شبکه بی ان سی باشم. اما ممکنه هیچ وقت این فرصت نصیبم نشه چون- بیاین روراست باشیم- کلی کار تلویزیونکی هست که من از پسشون بر نمیام.برنامه پلیسی که دیگه هیچی، من اصلا در تعقیب آدم ها توی کوچه پس کوچه های تاریک استعداد ندارم.
من از این سایت نخریدم از مغازه خریدم ولی وقتی خوندم خیلی باحال بود 🥰بهتون پیشنهاد میکنم حتما بخرید و بخونید عالیه👌