کتاب من و داداش رباتم

House of Robots
کد کتاب : 911
مترجم :
شابک : 978-600-8111-45-0
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 328
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2014
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 11
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

جزو لیست پرفروش ترین های نیویورک تایمز

معرفی کتاب من و داداش رباتم اثر کریس گرابنستاین

کتاب من و داداش رباتم، رمانی نوشته ی جیمز پاترسون و کریس گرابنستاین است که اولین بار در سال 2014 به انتشار رسید. ارتباط برقرار کردن با دنیای پیرامون، هیچ وقت برای سامی کار آسانی نبوده است؛ به همین خاطر، زمانی که مادر نابغه اش از سامی می خواهد که جدیدترین اختراع او را با خود به مدرسه ببرد، سامی بسیار شوکه می شود. آخرین اختراع مادر، رباتی سخنگو و متحرک است که سامی نامش را «ای» گذاشته است. سامی با ربات ها غریبه نیست چون مادرش خانه شان را پر از ربات های عجیب و غریب کرده، اما این یکی با بقیه فرق دارد چون فکر می کند که برادر سامی است. آیا «ای» باعث می شود مشکلات سامی بیشتر از گذشته شوند؟ «ای» در دل خود رازی دارد که می تواند زندگی کل خانواده را برای همیشه تغییر دهد؛ آیا سامی می تواند از این راز پرده بردارد؟

کتاب من و داداش رباتم

نکوداشت های کتاب من و داداش رباتم
A fast-moving plot, lots of jokes, and a host of weird robots will draw readers in.
طرح داستانی سریع، جوک های فراوان و گروهی از ربات های عجیب، مخاطبین را وارد دنیای این کتاب خواهد کرد.
School Library Journal School Library Journal

Underlying the novel's laughs are themes of friendship, compassion, and family.
در زیر جوک های خنده دار این رمان، تم های دوستی، مهربانی و خانواده نهفته است.
Publishers Weekly Publishers Weekly

A mega funny read.
داستانی فوق العاده خنده دار.
Guardian Guardian

قسمت هایی از کتاب من و داداش رباتم (لذت متن)
شاید من را بشناسید؛ من همان بچه ای هستم که همه مسخره اش می کنند. چرا؟ چون مادرم مجبورم کرد یک ربات را با خودم به مدرسه ببرم؛ احمقانه ترین و خجالت آورترین چیزی که ممکن است در تاریخ یک مدرسه اتفاق بیفتد! یعنی حتی اگر تا عصر حجر و دوره ی انسان های اولیه هم به عقب برگردیم، باز هم محال است چنین اتفاقی برای کسی افتاده باشد!

من و مدی معمـولا موقع صبحانه خوردن، در مورد آخرین طرح عجیب و غریب مامان صحبت می کنیم. البته مدل صبحانه خوردنمان هم یکی از چندین اختراع غیرمعمولی مامان است؛ صبحانه خوردن با «صبحانه ساز!»

وقتی آن موجود بزرگ، آن شکلی توی پیاده رو سر می خورد و راه می رفت؛ هزار جور صـدای غژغژ و جیرجیر می شنیدم. جوری دست هایش را مثل لوکوموتیو، عقب و جلو می کرد که انگار داشت با حرکت آهسته، روی آسفالت اسکی می کرد؛ آن هم بدون چوب اسکی! تازه! متوجه شـدم که کوله پشـتی «ای» از مال من خیلی بزرگتر است. نمی دانم! شاید باتری های یدکی اش را آن جا نگه می دارد.