مثلا اینکه شاه یک مهره وابسته، یک مامور، یک ابزار بی اراده در دست اربابان خارجی خود بالاخص آمریکایی ها بود. بنابراین او و رژیمش هر آنچه که کردند یا برعکس نکردند، به دستور مستقیم مقامات واشنگتن بوده است. نتیجه این «توهم» آن شده که به جای درک اسباب و علل واقعی که چرا شاه سابق این سیاست را اعمال کرد و یا آن تصمیم را گرفت، یک راست به سراغ قالب های از پیش تعیین شده می رویم تا نشان دهیم که اتخاذ آن سیاست چگونه به نفع آمریکا تمام شده است.
از دید طرفداران «فرضیه های توطئه» پیرامون انقلاب اسلامی، چگونه می شود پذیرفت شاهی که حتی آب خوردنش هم با هماهنگی و توافق واشنگتن صورت می گرفته دفعتا آزادی بدهد، فضای باز سیاسی ایجاد کند، گروه گروه زندانیان سیاسی را آزاد کند، صحبت از آزادی بیان، آزادی مطبوعات و آزادی اجتماعات بنماید، بدون آنکه واشنگتن هیچ دخالتی داشته باشد؟
آنچه که درست نیست این اعتقاد خطاست که شاه هرچه می کرد به دستور لندن و واشنگتن بود. شاه با غرب و بالاخص با آمریکا نزدیک بود. بسیار هم نزدیک بود اما بخش عمده ای از آنچه می کرد بنا بر اراده و تصمیم خودش بود.